سهراب

هرجه مي خواهد دل تنگت بگو

سهراب

۱۰ بازديد

راز و نيازي لطيف و زيبا از زنده ياد سهراب   





پريشانم، 
چه مي خواهي تو از جانم؟! 
مرا بي ‌آنكه خود خواهم اسير زندگي ‌كردي.

خداوندا
! 
اگر روزي ‌ز عرش خود به زير آيي
لباس فقر پوشي
غرورت را براي ‌تكه ناني
‌به زير پاي نامردان بياندازي
و شب آهسته و خسته 
تهي دست و زبان بسته 
به سوي ‌خانه باز آيي
زمين و آسمان را كفر مي گويي
نمي گويي؟
! 

خداوندا! 
اگر در روز گرما خيز تابستان 
تنت بر سايه  ‌ديوار بگشايي
لبت بر كاسه‌ي مسي قير اندود بگذاري
و قدري آن طرف‌ تر 
عمارت‌هاي ‌مرمرين بيني
واعصابت براي‌ سكه‌اي اين‌ سو و آن‌ سو در روان باشد 
زمين و آسمان را كفر مي‌گويي 
نمي‌گويي؟! 

خداوندا! 
اگر روزي‌ بشر گردي‌ 
ز حال بندگانت با خبر گردي‌ 
پشيمان مي‌شوي‌ از قصه خلقت، از اين بودن، از اين بدعت
خداوندا تو مسئولي
. 

خداوندا
تو مي‌داني‌ كه انسان بودن و ماندن 
در اين دنيا چه دشوار است، 
چه رنجي ‌مي‌كشد آنكس كه انسان است و از احساس سرشار است


تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد