شب مهتابي

هرجه مي خواهد دل تنگت بگو

فرقه وهابيت چگونه پايه‌گذاري شدقسمت اول

۵ بازديد
گروه گزارش ويژه مشرق - اهل سنت به چهار شاخه اصلي حنفي، حنبلي، شافعي و مالكي تقسيم مي‌شوند كه به مرور زمان برخي از اين شاخه ها به ده‌ها زيرشاخه تقسيم شده و هر كدام براي خود به مسلكي جداگانه با عقايدي خاص تبديل شدند. وهابيت نيز يكي از فرقه‌هايي است كه خود را منتسب به حنبلي‌ها مي‌دانند؛ بدين معني كه وهابيت بسياري از اعتقادات خود را از احمد بن حنبل و آراء و عقايد وي گرفته‌اند. با اين حال بسياري از علماي حنبلي نيز وهابيت را فرقه‌اي جدا از خود قلمداد كرده و از نزديكي به آن خود را مبرا كرده‌اند.

الف- پيشينه فكري و سياسي وهابيت؛

1.1.احمد بن حنبل(241-164ه.ق):

احمدبن حنبل، موسس و باني فرقه حنبلي و از رهبران فكري اصحاب حديث به شمار مي‌آيد كه در ربيع الاول 164ه.ق در بغداد بدنيا آمد. وي نه تنها طريقه اصحاب حديث را از پيشينيان به ارث برد، بلكه آن را احيا كرد و با تعاليمي كه عرضه داشت، براي تنظيم مباني فكري آنان كوشش كرد. از همين رو پس از او اصحاب حديث بيش از هركس به گفته‌ها و نوشته‌هاي وي در تأييد افكار خويش استناد جسته‌اند.

احمد را بايد به ميانجيگري شاگردش ابن تيميه، پيشرو مذهب وهابي و تا حدي الهام‌بخش نهضت مذهبي و محافظه‌كارانه سلفيان ناميد. احمد بن حنبل فقيهي كثيرالسفر بود و در طلب علم و حديث به شام، حجاز، يمن، كوفه و بصره سفر مي‌كرد و احاديث بسيار گرد آورد و آنها را در مجموعه‌اي بنام مسند ابن حنبل فراهم آورد. احمد در فقه و حديث، استادان بسياري داشت، به طوري كه ابن خلكان وي را يكي از اصحاب و شاگردان خاص امام شافعي مي‌داند.

ابن حنبل سخت از پذيرش اعتقاد به مخلوق بودن قرآن كه آن را مخالف سنت مي‌دانست، امتناع كرد. او معتقد بود كه اين تركيب حروف و اصوات به همين شكل فعلي در عالم ازل ثابت و به ذات خداوند قائم بود. وبنابراين، به قديم بودن و غيرمخلوق بودن قرآن معتقد بود.

آرامگاه محمد ابن حنبل

هيئت استفتاي دائمي وهابيان: «بناي بر قبور بدعت منكر است

كه در آن غلو در تعظيم صاحب قبر، راهي بسوي شرك است و بايد تخريب شود»

همزمان با خلافت متوكل در 232ه.ق وضع اصحاب حديث يكباره تغيير كرد و به علت هواداري خليفه از آنان و مبارزه با معتزليان، طبيعي مي‌نمايد كه احمد نيز در دستگاه خلافت عزتي يافته باشد. امامت احمد در عقايد در عصر متوكل سبب شد كه ساير فرقه‌هاي اهل حديث، تحليل روند و نام و نشاني از آنان باقي نماند. به خصوص كه خلفاي عباسي، از متوكل به بعد، حمايت كامل خود را از احمد و شاگردان او دريغ نكردند و آنچه را احمد در عقايد و احكام گفته بود، دربست پذيرفتند. طبعا محدثان ديگر كه غالبا زندگي آنان از طريق حكومت‌ها اداره مي‌شد، ناجار به ترك روش خود شدند و بر اثر كتمان عقيده، به تدريج نابود گشتند.

ابن حنبل پس از 77 سال زندگي در دوازدهم ربيع الاول 241ه.ق پس از يك دوره بيماري نه روزه در بغداد درگذشت و جسد وي را در مقبره باب حر به خاك سپردند. تاريخ زندگاني وي، گواهي مي‌دهد كه مقاومت احمد در راه عقيده‌اش، عواطف مردم را به سوي او جلب كرد و به تدريج ميان اهل سنت به مقام امامت در عقيده رسيد و توانست عقايد اهل تسنن را طبق روايتي كه نزد او معتبر بود منتشر سازد. مكتبي كه وي باني آن شد به نام خود وي «حنبلي» نام گرفت.

حديث‌گرايي اين گروه در عقايد و فقه و پذيرش اخبار وارده، سبب نفي هرگونه عقل‌گرايي، ضديت با رأي و مخالفت با هرگونه چند و چون در احاديث موجود شد.

در واقع، نسل نخست اهل حديث از استنباط‌هاي فقهي پرهيز مي‌كردند و بطور عمده خود را محدث مي‌شناختند. اين مسئله در مورد احمد بن حنبل، پيشواي حنابله، كاملا صادق است. به مرور اهل حديث در ديدگاه‌هاي خود حنبلي شدند.(حوزه نمايندگي ولي فقيه در امور حج و زيارت، شناخت عربستان، نشر مشعر، بي تا، بي جا،ص108)

1.2.ابن تيميه:

احمدبن تيميه، در دهم ربيع الاول 661ه.ق پنج سال پس از سقوط خلافت عباسيان در بغداد، در يكي از مناطق شام به نام حرّان متولد شد. اين شهر در سال‌هاي پيش از تولد وي و در دوران كودكي‌اش مورد هجوم مغولان قرار گرفت. بنابراين، مردم شهر از جمله عبدالحليم پدر ابن تيميه مجبور شدند شهر را به قصد دمشق ترك كنند.

احمد بن تيميه به عنوان فقيه، محدث و متكلم حنبلي، ضد هر آزاد انديشي و نوگرايي قيام كرد و اقدامات وي باعث انحطاط و عقب‌ماندگي بيش از پيش مذهب حنبلي شد. در مناظرات فخر رازي درباره مذاهب اهل سنت از عصر ابن تيميه به دوره انحطاط و سستي گرفتن تفكر فلسفي و استدلال منطقي و قرن روي آوري مسلمانان اعم از اهل شيعه و اهل سنت به ظواهر دين و توجه سطحي به معارف خشك و مذهبي ياد شده است.

از مهمترين مواردي كه علما بر ابن تيميه ايراد گرفته‌اند، عبارت بود از:

1. براي خداوند جسم قائل شده است.

2. ذات خداوند را بسان اجسام، مكان‌دار دانسته است.

3. خداوند را به اجسام و مخلوقات تشبيه كرده است.

4. عظمت معنوي پيامبر را پس از رحلت وي انكار كرده است.

5. زيارت و شفاعت پيامبر و اوليا و صلحا را انكار كرده است.

6. به اصحاب پيامبر اهانت كرده است.

7. مهمتر از همه اينكه تمام مسلمانان را كافر خوانده است.

سلفيه كه پيشواي ايشان ابن تيميه است، مي‌گفتند: هر عملي كه در زمان پيامبر اسلام وجود نداشته و انجام نمي‌شده است، بعدا نيز نبايد انجام بشود. ابن تيميه از اين اصل كلي سه قاعده ديگر استخراج و استنتاج كرد:

1. هيچ فرد نيكوكار يا دوستي از دوستان خدا را نبايد وسيله‌اي براي نزديك شدن به خداوند قرار داد،

2. به هيچ زنده يا مرده‌اي نبايد پناه برد و نبايد از هيچ‌كس ياري خواست،

3. به قبر هيچ پيغمبر يا فرد نيكوكاري نبايد تبرك جست و نبايد تعظيم كرد.

1.3.محمد ابن عبدالوهاب:

هرچند با مرگ ابن تيميه، دعوت سلفي‌گري و احياي مكتب سلفي در عقايد به فراموشي سپرده شد، انديشه او، در لابلاي كتاب‌ها و گوشه كتابخانه‌ها باقي ماند تا روزي كه محمد ابن عبدالوهاب نجدي ظهور كرد و به نبش قبر آثار دفن شده و فراموش شده او پرداخت و گفته‌ها و نوشته‌هاي او را با بيان فريبنده براي مردم مطرح ساخت.

محمد ابن عبدالوهاب، در سال 1115 ه.ق در شهر عينيه تولد يافت. جد وي فردي به نام "شولمان قرقوزي" از نسل يهوديان تركيه به نام "يهود دوغه" بود. اين گروه با سابقه يهوديت به اسلام گرويدند و به ظاهر مسلمان شدند، تا شايد در حكومت عثماني تركيه نفوذ كنند يا شايد هم اسلام را به صورتي ديگر مشكوك و مشوش سازند.

جد محمد ابن عبدالوهاب، فردي به نام "شولمان قرقوزي" از نسل يهوديان تركيه نام "يهود دونمه" بود.

شولمان جد عبدالوهاب، در شهر بورسا به خريد و فروش هندوانه و خربزه مشغول بود. اما چون از شغلش راضي نبود، همانند برخي ديگر از يهوديان مسلمان شده به تجارت دين و دين‌فروشي متمايل مي‌شود. او تصميم مي‌گيرد كه به سلك علماي دين در بيايد و به صورت رسمي عالم دين شود تا نفوذ و مقامي يابد. او رهسپار سوريه شده اما پس از مطرح كردن مسائل جديد و شناخته شدن، طرد مي‌شود و مجبور مي‌شود تا از آنجا به مصر، سپس مكه و بعد به مدينه برود. پس از اخراج شدن از مدينه، رهسپار نجد مي‌شود و در آنجا كاملاً ماهيت خود را مخفي كرده و خود را به عنوان "سلاله" از قبيله "ربيعه" جا زده و نام عربي سليمان را براي خود برمي‌گزيند.

پدر محمد در شهر عينيه امور شرعي، قضايي و تدريس را بر عهده داشت. محمد از كودكي به مطالعه كتب تفسير و حديث و عقايد سنت علاقه داشت و فقه حنبلي را نزد پدرش كه خود از علماي حنبلي محسوب مي‌شد، فرا گرفت.

عبدالوهاب به تحصيل علوم ديني مي‌پردازد و به شغل قضاوت مشغول مي‌شود. محمد فرزند عبد الوهاب پس از پايان دروس مقدماتي براي تحصيل راهي مدينه مي‌شود. در دوران تحصيل در مدينه گه گاه مطالبي بر زبانش جاري مي‌شد كه از عقايد خاصي حكايت داشت. به طوري كه اساتيد وي نسبت به آينده‌اش نگران شده و مي‌گفتند اگر او خود به تبليغ دين بپردازد گروهي را گمراه خواهد كرد. پس از مدتي به بصره سفر نمود و در آنجا عقايد و رسومات اسلامي مردم را به سخره گرفت و به قدري بر اين عمل خود پافشاري كرد كه اهل بصره او را از شهر اخراج كردند. غالب شرح‌حال‌نويسان درباره محمد بن عبدالوهاب يادآور مي‌شوند كه از همان جواني سخنان زننده‌اي از او شنيده مي‌شد و ‌غالباً به مطالعه زندگي‌نامه كساني كه مدعي نبوت شده بودند مانند مسيلمه كذاب و سجاج و اسود و عنسي و طليحه اسدي علاقه خاصي داشت.

محمد از دوران نوجواني و جواني، به مطالعه زندگي نامه مدعيان دروغين نبوت

همچون مسيلمه كذاب، سجاع، اسود عنسي و طليعه اسدي، علاقه خاصي نشان مي‌داد و عقايد و رسوم اسلامي مردم را به سخره مي‌گرفت.

استادان او از همان دوران كودكي آثار گمراهي، سستي عقل و عقب‌ماندگي دِماغي و تفكري را در او يافتند. پدر او عبدالوهاب در فرزندش احساس انحراف و ضلالت مي‌كرد و پيوسته او را سرزنش كرده و مردم و خانواده‌اش را از او بر حذر مي‌داشت.

محمد ابن عبدالوهاب، در جامعه قبيله‌اي و عشيره‌اي نجد نشو و نمو يافت و به علت عقايد حنبلي پدرش و نيز شغل وي كه قضاوت و تدريس بود، به مطالعه فقه حنبلي و كساني كه در اين‌باره اقداماتي انجام داده بودند، بويژه ابن تيميه و شاگردش ابن قيم و همچنين ابن عبدالهادي علاقه‌مند شد. لذا به دنبال كسب آگاهي بيستر از آراء و عقايد اشخاص مذكور و نيز اطلاع از جو فرهنگي، اجتماعي و سياسي شام و عراق كه تحت حاكميت امپراتوري عثماني قرار داشتند به آن مناطق سفر كرد.

سفر ابن عبدالوهاب به ايران و تاريخ آن در منابع تاريخي اواسط قرن دوازدهم هجري قمري، به وضوح آمده است. ميرزا ابوطالب اصفهاني هم كه تقريبا معاصر محمد ابن عبدالوهاب بود، به مسافرت او به اصفهان و تحصيل علم و حكمت در آن شهر و رفتن وي به اكثر بلاد عراق و خراسان تا سرحد غزنين اشاره كرده است. نكته جالب در اين سفر آن است كه شيخ محمد ابن عبدالوهاب حكمت شرق و ساختن تفنگ و قسمتي از فنون جنگ را فرا گرفته است. شايد بتوان اين نظريه را در اينجا مطرح ساخت كه غرض اصلي ابن عبدالوهاب از سفرهايي كه به مناطق و نواحي تحت سلطه امپراتوري عثماني و نيز ايران داشته، پي بردن به ميزان قدرت و تسلط آن امپراتوري بر مناطق تحت حاكميتش و نيز وضعيت موجود در ايران بوده است تا با آگاهي از اين جريان در آينده به سهولت بتواند به انديشه‌هايش جامه عمل بپوشاند.

آغاز مأموريت جاسوس‌هاي انگليسي در دولت‌هاي اسلامي

در سال 1710 ميلادي وزارت مستعمرات انگليس به 9 نفر از افراد كاردان و زيرك ماموريت داد تا براي جاسوسي در دولت‌هاي اسلامي بروند، از انها فقط پنج نفر به لندن بازگشتند كه يكي از انها فرد خبره‌اي به نام «همفر - Hempher» بود. ماموريت او در كشور تركيه بود همفر به تركيه امد و نامش را محمد گذاشت و بسياري از مسائل و علوم اسلامي و قرآن را فرا گرفت.

دومين بار او به عراق رفت. در اين سفر با محمد ابن عبد الوهاب ملاقات نمود و چون دانست كه عبدالوهاب جواني جاه‌طلب و از خود راضي است و از مذهب و اعتقادات مسلمانان عيب‌جويي مي‌كند، بسيار خوشحال شد و اطمينان يافت كه دو وظيفه‌اي كه دولت بريتانيا به او محول كرده بود را به وسيله او عملي نمايد. اولين دستور‌، شوراندن مردم در مقابل دولت عثماني و دومين دستور فتنه‌انگيزي بين مسلمانان با تاسيس مذهبي جديد بود.

همفر از آن پس با محمد ابن عبد الوهاب بسيار صميمي شد و با او در مورد مسايل مختلف بحث مي‌كرد و هر كجا كه محمد ابن عبد الوهاب بر خلاف مذاهب نظر مي‌داد او را تشويق مي‌كرد.

همفر به دروغ به محمد ابن عبدالوهاب گفت: خواب ديده‌ام پيغمبر بر منبري نشسته و براي علما سخنراني مي‌كرد در آن هنگام شما ((محمد ابن عبدالوهاب)با سيمائي نوراني وارد شدي و پيغمبر از جاي خود برخاست و تو را به اغوش كشيد و بر پيشاني‌ات بوسه زد و گفت: اي محمد‍! تو وارث حقيقي من در تمام امورات ديني و دنيوي مسلمين مي‌باشي. و تو در آن لحظه گفتي: يا رسول‌الله من نمي‌توانم علم و عقيده خود را براي مردم بر ملا كنم و از شر مردم مي‌ترسم. پيامبر فرمود: اي محمد! تو از شناختي كه بر خويشتن داري برتر هستي و هيچ ترسي به خود راه نده.

محمد ابن عبدالوهاب بعد از شنيدن اين دروغ بدون آنكه فكري كند خوشحال شد و بعد از آن بر تاسيس مذهبي جديد مصمم گشت. همفر، محمد ابن عبدالوهاب را به حالتي كه دلخواه انگليس بود در آورد. وزارت مستعمرات انگليس به همفر دستور داد تا 6 مورد ديگر را در مغز محمد بگنجاند تا او اين موارد را دير يا زود بين مردم اجرا كند:

1. فتوا دهد كسي كه مذهب محمد ابن عبدالوهاب را نپذيرد كافر شده و جهاد با او فرض خواهد شد

2. تخريب خانه خدا

3. شوراندن اعراب عليه حكومت عثماني

4. انهدام گنبدهاي بار گاه اولياء

5. ايجاد هرج و مرج در سرزمين‌هاي اسلامي

6. چاپ قرآن تحريف‌شده

همفر توانست چهار مورد را در افكار محمد ابن عبدالوهاب جاي دهد و در دو مورد ناموفق بود. انهدام خانه خدا و تغيير قرآن، زيرا محمد ابن عبدالوهاب از اجراي اين دو مورد بسيار مي‌ترسيد.

تاسيس فرقه وهابيت و وجه تسميه آن

محمد ابن عبدالوهاب به همراه محمد ابن سعود از سال 1143ه.ق مذهب تازه‌اي را تاسيس كرد. در اينجا ضروري است وجه تسميه، واژه وهابي براي فرقه ساختگي محمد ابن عبدالوهاب روشن شود. كلمه وهابي از نام پدر موسس فرقه وهابي يعني عبدالوهاب گرفته شده است، اما خود وهابيان اين نسبت را صحيح نمي‌دانند.

سيد محمود شكري آلوسي از طرفدارن وهابيت مي‌گويد: نسبت وهابي را دشمنان وهابي‌ها به ايشان اطلاق كرده‌اند. اين نسبت صحيح نيست، بلكه بايد به محمد كه نام پيشواي ايشان است، نسبت داده شود و به آنان محمديه بگويند....احمد امين، نويسنده معروف مصري، در اين باره مي گويد: محمد ابن عبدالوهاب و پيروانش خود را موحدين مي‌ناميدند و نام وهابي را دشمنانشان بر آنها اطلاق كردند. سپس اين نام بر زبان‌ها افتاد.... خود وهابيان، فرقه وهابيت را مذهب تازه‌اي نمي‌دانند بلكه مي‌گويند اين مذهب، سلف صالح است و از اين رو، خود را سلفيه مي‌ناميدند... علت اينكه خود را سلفيه مي‌ناميدند اين بود كه مدعي بودند در اعمال و افعال و معتقدات خود تابع سلف صالح يعني اصحاب پيامبر اكرم و تابعين هستند.

محمد ابن عبدالوهاب به همراه محمد ابن سعود از سال 1143ه.ق مذهب تازه اي را تاسيس كرد.

فرقه وهابيت از مذهب حنبلي پديدار شد و همه پيشوايان وهابيت و بطور كلي عموم كساني كه از ابتدا زيارت قبور و توسل و استغاثه به پيامبر اعظم(ص) را منع كرده‌اند، از علماي حنبلي بوده‌اند. ابو محمد بربهاري، ابن بطه، ابن تيميه و شاگردش ابن قيم و محمد ابن عبدالوهاب همه از علماي حنبلي محسوب مي‌شدند و به همين علت وهابيان از ابتدا خود را حنبلي مي‌دانسته و هنوز هم خود را پيرو احمد ابن حنبل مي‌دانند.محمد بن عبداللطيف، يكي از نوادگان محمد ابن عبدالوهاب مي‌نويسد:«مذهب ما مذهب احمد ابن حنبل است».

ميزان پيشروي وهابيت و حكومت ابن سعود از آغاز جريان وهابيت در عربستان

ب- پيشگويي پيامبر از ظهور وهابيت؛

با مراجعه به روايات نبوي كه در اصح كتب اهل سنت آمده پي مي‌بريم كه پيامبر اكرم(ص) از ظهور وهابيان در ميان امت خود پيشگويي كرده است.

بخاري در صحيح خود از رسول خدا نقل كرده كه فرمودند:«مردماني از طرف مشرق زمين خروج كنند كه قرآن مي‌خوانند ولي از حنجره‌هاي آنان تجاوز نمي‌كند، آنها از دين خارج مي‌شوند همانگونه كه تير از كمان خارج مي‌گردد. نشانه آنان تراشيدن سر است».

قسطلاني مي‌گويد:«مقصود از طرف مشرق جهت شرق مدينه همانند سرزمين نجد و مابعد آن است». مي‌دانيم كه نجد مركز وهابيان و موطن اصلي آنان بود كه از آنجا به ديگر شهرها منتشر شدند. همچنين تراشيدن موي سر و بلند گذاشتن ريش از شعارها و نشانه‌هاي آنان است. زيني دحلان كه معاصر ظهور وهابيان بوده مي‌نويسد: «احتياجي به تأليف در رد وهابيان نيست، بلكه در رد آنها كفايت مي‌كند گفتار رسول خدا كه فرمود: نشانه آنان تراشيدن سر است؛ زيرا از بدعت‌گزاران كسي به جز وهابي‌ها چنين تشابهي ندارند».

ج- تشابه وهابيت و خوارج؛

ظاهرا اولين كسي كه به شباهت انديشه‌ها و عقايد محمد ابن عبدالوهاب با خوارج توجه كرد، برادرش شيخ سليمان نجدي بود. او در پرتو همين توجه خطاب به برادرش مي‌گويد: «ابن عباس خطاب به مسلمانان مي‌گفت: همانند خوارج نباشيد كه آيات نازل شده درباره مشركان را به مسلمانان تأويل مي كردند و با اين جهالت عالم مآبانه، خون مسلمانان را مي‌ريختند، اموالشان را غارت مي‌كردند و پيروان سنت پيامبر را به گمراهي نسبت مي‌دادند. پس بر شماست كه موارد نزول قرآن را به طور دقيق تشخيص دهيد...».

در ذيل به بررسي وجوه مشترك هر دو گروه مي پردازيم.

1.1.كج انديشي و فهم نادرست از دين:

خوارج با برداشت انحرافي از قرآن و فهم نادرست از دين، استدلال به ظاهر آيه شريفه «..إن الحكم إلّا لله...»(انعام:57) مي‌نمودند و قائل بدين بودند كه حكومتي جز حكومت خدا نيست. به همين دليل، حكميت در صفين را باطل و عين كفر پنداشتند. همچنين خوارج، آياتي را كه درباره كافران و مشركان نازل شده بود، شامل مسلمانان و مومنان مي‌دانستند.

وهابيت نيز درخواست شفاعت، استغاثه، توسل و نذر را براي غير خدا جايز نمي‌دانند و آن را بدعت در دين قلمداد مي‌نمايند. همچنين وهابي‌ها با استدلال به آياتي كه درباره كافران و مشركان وارد شده است، مومنان و مسلمانان را مشرك و كافر قلمداد مي‌كنند. در حالي كه طبق نص صربح قرآني و روايي، مسلمين مي‌توانند پيامبران و اولياي الهي را شفيع خود قرار دهند و به آنها متوسل شوند. دكتر عبدالملك سعدي مي‌گويد: «هرگاه كسي بگويد: أللهم إنّي توسلت إليك بجاه نبيّ أو صالح؛ كسي نبايد در جواز آن شك كند؛ زيرا جاه همان ذات كسي نيست كه به او توسل شده، بلكه مكانت و مرتبه او نزد خداوند است. اين حاصل و خلاصه اعمال صالح او است. خداوند متعال در مورد حضرت موسي مي‌فرمايد: «و كان عند الله وجيها: و نزد خدا آبرومند بود...»»

1.2. ستيز با مسلمانان و دوستي با كافران:

يكي ديگر از شباهت‌هاي وهابيت به خوارج، كشتن مسلمانان و جهاد عليه آنان و وانهادن كفار و مشركان و دوستي با آنان است. خوارج معتقدند مي‌توان دارالاسلام را در صورتي كه ساكنان آن مرتكب گناه كبيره شوند، دارالحرب ناميد. لذا خوارج، مسلمانان را به خاك و خون مي‌كشيدند و اموال آنان را به غارت مي‌بردند و ناموس آنها را بر خود حلال و مباح مي‌شمردند. پيامبر اسلام در روايتي درباره خوارج مي‌فرمايد: « آنان مسلمانان را مي‌كشند و بت‌پرستان را به حال خود رها مي‌كنند». عبدالله بن عمر در وصف خوارج مي‌گويد: «اينان آياتي را كه در شأن كفار نازل گشته مي‌گرفتند و بر مومنين حمل مي‌نمودند». در هيچ تاريخي نقل نشده است كه وهابيان با كافران بجنگند يا مشركي را بكشند. كافي است كشتار مردم كربلا، طائف، يمن، حجاز و ... را از نظر بگذرانيم. هيأت فتواي وهابيان مي‌نويسد: «به ازدواج درآوردن دختران اهل سنت به فرزندان شيعه جايز نيست، و در صورت وقوع آن، نكاح باطل است؛ زيرا آنچه از شيعه معروف است اين كه آنان اهل بيت را صدا زده و به آنها استغاثه مي‌كنند و اين شرك اكبر است». اين در حالي است كه آنها ازدواج با اهل كتاب را جايز مي‌دانند و مي‌گويند:« جايز است براي مسلمان كه با زن يهودي يا نصراني ازدواج كند در صورتي كه محصنه بوده و آزاد و عفيف باشد».

1.3.مقدس مآبي و قشري گري:

خوارج مردماني بسيار قشري، كوتاه‌نظر بودند، به‌گونه‌اي كه از خوردن تك خرمايي افتاده سر راه اجتناب مي‌ورزيدند و آن را حرام مي‌دانستند. از مشخصه‌هاي ظاهري خوارج اين بود كه سرهايشان را مي‌تراشيدند و عده‌اي از مردم به آنها «سر تراشيدگان» مي‌گفتند. وهابيان نيز سرهاي خود را مي‌تراشند و حتي زنان را مجبور مي كنند كه سرهايشان را بتراشند.

تفاوت وهابيت و اهل سنت // آماده ارسال // رفعت نژاد

1.4. ظاهر گرايي:

خوارج در شبهه‌ها و باورهاي انحرافي‌شان، به ظاهر برخي از آيات استناد جسته‌اند. وهابيان نيز از ظاهر آيات قرآني برداشت‌هايي مي‌كنند كه هيچ انسان خردمندي نمي‌تواند آنها را بپذيرد، مانند: اعتقاد به جسميت خداوند يا تفسير ظاهربينانه عرش، قلم، لوح، كرسي، برزخ، رويت خداوند و نسبت دادن دست و پا و اعضا و جوارح داشتن به خداوند و ده‌ها مطلب ديگر.

د- اختلاف نظرهاي وهابيت و اهل سنت؛

1.  به اعتقاد وهابيان هرگاه كسي شهادتين را بر زبان جاري كند، ولي بدان عمل نكند ارزشي ندارد و چنين كسي كافر و مشرك است و خون و مال او حلال است. در مقابل مسلمانان همگي بالاتفاق معتقدند كه هركس شهادتين را بر زبان جاري كند مال و خونش محفوظ و محترم است.

2. وهابيان به اصل اجتهاد آزاد معتقد هستند و تقليد از مذاهب چهارگانه را لازم نمي‌دانند، بلكه بر خلاف آن مذاهب اجتهاد مي‌كنند. محمد ابن اسماعيل صنعاني از معاصران ابن عبدالوهاب و از بنيانگذاران مذهب وهابيت مي‌نويسد: فقهاي مذاهب اربعه اجتهاد بر خلاف آن مذهب را جايز نمي‌شمارند ولي اين سخني است نادرست كه جز شخص جاهل و نادان لب به آن نمي‌گشايد.

بنابراين، وهابيان بر خلاف مذاهب چهارگانه (حنفي، مالكي، حنبلي و شافعي) قائل به انفتاح باب اجتهادند و حرف فقه‌هاي مذاهب چهارگانه را كه مي‌گويند اجتهاد بعد از چهار مذهب جايز نيست، باطل مي‌شمارند.

3.   وهابي‌ها با استدلال به ظاهر برخي آيات و روايات، جسم و جهت براي خداوند اثبات كرده و به رويت حسي خداوند قائلند. در مقابل علماي اهل سنت، اعتقاد به تجسم خدا و رويت حسي خداوند را جايز نمي‌دانند.

4 .  محمد ابن عبدالوهاب معتقد بود كه تمام اعمال مسلمانان به حد شرك رسيده است و از اين رو، وي مسلمانان سني و شيعه‌اي را كه ديدگاه‌هاي او را قبول نداشتند تكفي مي‌كرد؛ در صورتي كه ائمه اهل سنت به ويژه ابوحنيفه، تكفير اهل قبله را جايز نمي‌شمارند.

5.  وهابيان زيارت قبر انبيا و اوليا و سفر به قصد زيارت قبور آن بزرگواران را حرام مي‌دانند، ولي مذاهب چهارگانه بالاترين ثواب را براي زيارت قبر نبي و مسافرت براي آن قائلند.

6. سوگند دادن خداوند به حق مقام اوليا از نظر وهابي ها حرام و موجب شرك است، ولي حنفي‌ها و شافعي‌ها اين امر را مكروه و نه حرام و شرك مي‌دانند.

7.  وهابي‌ها نذر براي مردگان و اهل قبور و اوليا را شرك مي‌دانند. در حالي كه اهل سنت مي‌گويند اگر نذر براي بت نباشد لازم الوفا است.

8. توسل، شفاعت، تبرك جستن از پيامبر، استغاثه و طلب حاجت از پيامبران و اوليا و جشن گرفتن ميلاد پيامبر اكرم از نظر وهابيت جايز نيست ولي اهل سنت همه اينها را جايز مي‌دانند.

9. وهابي‌ها ساخت بنا بر قبور را حرام ولي اهل سنت آن را مكروه مي‌دانند.

ه. مواضع علماي تسنن و شيعه بر وهابيت:

هنگامي كه محمد ابن عبدالوهاب عقايد خود را ابراز و مردم را به پذيرش آنها دعوت كرد، گروه زيادي از علما به مخالفت با عقايد او پرداختند. از اولين كساني كه به مخالفت با وي پرداختند پدر و برادري وي بود. سليمان ابن عبدالوهاب، در رد عقايد وي كتابي با نام صواعق الالهيه في الرد علي الوهابه تأليف كرد. دكتر عبدالله محمد صالح مي‌نويسد: « علما در طول زمان بيش از دو هزار جلد كتاب و رساله عليه افكار ابن تيميه و ابن عبدالوهاب نوشته‌اند كه متاسفانه به دلايلي تعداد زيادي از آنها چنان از ميان رفته‌اند كه فقط اسمي از آنها باقي مانده است و با اين حال، اكنون نيز حدود چهارصد نسخه كتاب و رساله از علماي اسلام در دست داريم كه در موزه‌ها، كتابخانه‌ها، كلكسيون شخصي و ساير جاها از كلكته تا لندن پراكنده‌اند. متاسفانه در يك و نيم قرن اخير به علت فشارهاي مختلف مالي و سياسي و نيز به علت غفلت مسلمانان براي چاپ و نشر آنها اقدام نشده است». پس از جنايات وهابيت در عراق، شيعيان به مخالفت با وهابيت پرداختند و آثار زيادي را به رشته تحرير در آورده‌اند. نخستين كتابي كه عالمي شيعه در رد عقايد محمد ابن عبدالوهاب نوشت، منهج الرشاد اثر شيخ جعفر كاشف الغطا است.

جالب اين است كه در اين مبارزه و مخالفت، علماي اسلامي چنان اتفاق‌نظر و وحدت رويه داشته اند كه براي بعضي از صاحب‌نظران، مايه شگفتي و حيرت شده است. چنانكه پژوهشگر دقيق النظر سوري، دكتر عبدالله محمد صالح، در اين باره مي‌گويد: «... در مبارزه با فرقه‌ها و نحله‌هاي انحرافي، معمولا يكي از موانع وحدت‌نظر، گرايش‌هاي فقهي – مذهبي بوده است. چنان كه در تاريخ ديده مي‌شود، زياد اتفاق افتاده كه علماي يكي از مذاهب با گروهي مخالفت و مبارزه كرده‌اند و علماي مذاهب ديگر سكوت يا حتي گاهي از آن حمايت كرده‌اند. در مورد جهميه و حشويه امر از اين قرار بوده است. اما باكمال تعجب مي‌بينيم در مخالفت و مبارزه با وهابيت و تفكر وهابي‌گري، وحدت‌نظر عجيبي ميان علماي مذاهب مختلف اسلامي ديده مي‌شود. سواي عده بسيار محدودي از حنبلي‌ها، علماي بقيه مذاهب اسلامي به اتفاق، تفكر و عقايد وهابي را مردود و باطل دانسته و با آن به مبارزه برخاسته‌‌اند. چنان كه همين اتفاق‌‌نظر در مخالفت با احمد ابن تيميه، بنيانگذار اصلي اين تفكر، به خوبي آشكار است. در آن زمان علماي تمام مذاهب اسلامي در برابر تفكر او ايستادند و برخي انديشه‌هاي او از جمله تجسم خداوندي، رويت حسي ذات او را كفر و زندقه معرفي كردند.»

مدتي است كه در عربستان از علماي اهل سنت افرادي پيدا شده‌اند كه با تندروي‌هاي سلفي‌ها و وهابيان مخالفت كرده و در برابر گزافه‌گويي آنها ايستاده‌اند. از جمله اين اشخاص محمد بن علوي مالكي است كه در مسجد الحرام كرسي تدريس حديث، فقه و تاريخ را داشت. او كه عالمي سني بود پرچم مخالفت با وهابيان را در كشور عربستان به دست گرفت و با سخنان و كتابهايش به مقابله با آنان پرداخت. بعد از انتشار كتابهايش، وهابيان او را محاكمه و محكوم به اعدام نمودند. ايشان در يكي از كتاب‌هايش مي‌نويسد: «ما به كساني مبتلا شده‌ايم كه در توزيع كفر و شرك و صادر كردن احكام با القاب و اوصاف غيرصحيح تخصص دارند، اوصافي كه لايق مسلمان شهادت‌دهنده به توحيد و نبوت پيامبر اسلام نيست، مثل اينكه برخي از آنان به افرادي كه مخالف خود در رأي و مذهب مي‌باشند عنوان تحريف‌كننده...دجال... شعبده‌باز...بدعت‌گذار و در آخر مشرك... و كافر را اطلاق مي‌كنند. اين‌گونه از برخي سفيهان مي‌شنويم كه بصورت گسترده امثال اين دشنام‌ها و فحش‌ها و الفاظ قبيح را به كار مي‌برند، الفاظي كه تنها از افراد كوچه و بازار صادر مي‌شود، كساني كه اسلوب دعوت و طريقه ادب در مباحثه را به خوبي نمي‌دانند.». جالب است كه علماي اهل سنت، تندروي‌هاي وهابيت را عاملي براي گسترش تشيع در جهان اسلام مي‌دانند.

حسن بن فرحان مالكي كه از علماي سني و از مخالفان وهابيت به شمار مي‌رود مي‌گويد:«... زود است كه غلو سلفي‌ها از بزرگترين اموري گردد كه باعث انتقال سريع اهل سنت به سوي شيعه شود مگر آنكه عقلاء سلفي به فكر چاره برآمده و غلو و تندروي خود را از درون نقد كنند، غلوي كه در وجود احاديث ضعيف و جعلي براي تأييد مذهب و تكفير مخالفان مذهب و روش سلفي پديدار گشته است. همچون تكفير ابي حنيفه، احناف و تكفير شيعه و معتزله...».

حسن بن فرحان مالكي

شيخ جميل صدقي زهاوي در مورد وهابيت مي‌گويد: خداوند وهابيت را بكشد، زيرا اين فرقه به خود جرأت داده كه همه مسلمين را تكفير كند گويا همّ و هدف بزرگ آن فقط تكفير نمودن است و بس. مي‌بينيد كه وهابيان كساني را كه توسط پيامبر به خداوند متوسل مي‌شود تكفير نموده‌اند. (9) اين عالم اهل سنت كتابي به نام «الفجر الصادق في الرد علي منكري التوسل و الكرامات و الخوارق» در رد وهابيت نوشته است.

زيني دحلان مفتي مكه مي‌گويد كه سيد عبد الرحمن اهدل مفتي زبيد مي‌گفت: هيچ نيازي به تاليف كتاب در ردّ وهابيت ديده نمي‌شود زيرا در ردّ آنان همين سخن پيامبر كه فرمود «سيماهم التحليق» يعني چهره و علامت آنان اين است كه موي سرش را مي‌تراشند، كفايت مي‌كند. زيرا محمد بن عبد الوهاب دستور داده است كه پيروان او سرشان را بتراشند. (10) شيخ خالد بغدادي مي‌گويد: اگر كتاب‌هاي وهابي‌ها را به دقت مطالعه كنيم در مي‌يابيم كه مانند كتاب‌هاي لا مذهب‌ها سعي دارند كه با افكار باطله‌شان مسلمانان را مورد خدعه قرار داده و آنان را گمراه كنند. (11)



امام موسي الكاظم عليه السلام

۲ بازديد
خبرگزاري مهر: ائمه اطهار(ع) از زمان امام كاظم(ع) به بعد وارد عرصه سياست مي‌شوند و به مردم نسبت به فساد دستگاه خلافت هشدار مي‌دهند و تلاش مي كردند با نفوذ دادن برخي از افراد برجسته در دستگاه خلافت بتوانند ضمن جلوگيري از برخي ضربات به اسلام، زمينه‌ نشر فرهنگ اصيل اسلام كه همان مكتب شيعه است را فراهم كنند.

اسم، القاب و نسب امام كاظم(ع)

اسم شريف آن حضرت، موسي پسر جعفر، پسر محمد باقر، پسر علي (زين العابدين)، پسر حسين، پسر علي، پسر ابوطالب (ع) است. امام(ع) در تاريخ يكشنبه هفتم صفر سال 128 هجري در روستاي «ابواء» بين مكه و مدينه به دنيا آمد و بنابر قول مشهور در سال 183هجري در زندان هارون الرشيد، مسموم و به شهادت رسيد و در ضلع غربي بغداد در مقبره‌ معروف به مقابر قريش به خاك سپرده شد. البته هم اكنون نام آن مكان كاظمين است. شيخ مفيد مي‌گويد: اين مقبره در گذشته محل دفن بني هاشم و سران قبايل و اشراف بود.

مادر امام كاظم(ع) حميده‌ بربريه نام دارد. همچنين به او حميده‌ مصفاه گفته شده است، ولي ابن شهر آشوب، حميده‌ي مصفّاه را دختر صاعد بربري با كنيه‌ «لؤلؤ» مادر موسي بن جعفر(ع) مي‌داند.

عبدصالح، كاظم، صابر و امين از القاب آن حضرت است كه كاظم از مشهورترين آن مي‌باشد.

شيخ مفيد مي‌گويد: ابا ابراهيم، اباالحسن و اباعلي از كنيه‌هاي حضرت است. برخي نيز، ابوالحسن اوّل، ابوابراهيم و ابواسماعيل را به عنوان كنيه‌هاي حضرتش ذكر مي‌كنند.

خلفاي زمان امام موسي بن جعفر(ع)

شروع امامت و ولايت امام كاظم(ع) همزمان با استقرار و ثبات خلافت عباسي‌ها بود. امام(ع) در برهه‌اي به امامت رسيد كه ظالم‌ترين و جبارترين حاكمان بر مسند حكومت بودند. دولت و حكومت آنها از نظر داخلي در آرامش بود و هيچ مخالفت و درگيري داخلي وجود نداشت. اين ثبات و آرامش باعث شد تا حاكمان و زمام‌داران بتوانند به راحتي بر مخالفان خود تسلط پيدا كنند و اعمال، رفتار و حركات آنان را زير نظر داشته باشند.

تعدادي از حُكام و سلاطين ظالم و ستمگر عباسي دوره‌ي امام كاظم(ع) عبارتند از:


1. منصور دوانيقي: وي دومين حاكم دولت عباسي بعد از برادرش ابوعباس سفاح است. وي به بُخل و حسادت معروف بود و به همين جهت لقب دوانقي به وي دادند.

2. مهدي عباسي: تمايل بيش از حد به لهو و لعب، زن و ... از معروف‌ترين خصايص اين خليفه‌ي عباسي بود. شدت علاقه‌ي وي به اين‌گونه مسائل باعث آن شد كه پسرش ابراهيم رئيس آواز خوان‌ها و خواننده‌ها و دخترش عليّه جزو گروه خواننده‌ها، نوازنده‌ها و رقاص‌هاي بغداد شود.

3. هادي عباسي: وي در سن 25 سالگي به حكومت رسيد، در حالي‌كه مخالف سرسخت و دشمن اهل بيت(ع) و حاكم شرور بود. چنان‌كه شرارت از سر و رويش مي‌باريد. زندگي اش سراسر غرور و تكبر و ناپختگي و بي تجربگي جواني بود. دورۀ حكومت او از دوران‌هاي سخت اهل بيت (ع) و شيعيان بود.

مسعودي مورخ مشهور در كتاب «مروج الذهب» دربارۀ هادي عباسي مي‌گويد: «.... قسي القلب، بد اخلاق و زشت خوي بود». شروع قيام‌ها و نهضت‌ها به رهبري بني‌هاشم و علوي‌ها در زمان خلافت هادي عباسي بود. واقعه‌ي «فخ» به رهبري حسين بن علي يكي از قيام‌هاي معروف آن دوره است. اين نهضت مورد تأييد امام كاظم(ع) بود به گونه‌اي كه امام(ع) رهبري اين قيام (حسين بن علي) را به شهادت بشارت داد و او را سفارش به تقويت، مقاوت و صبر كرد. آن حضرت به وي چنين فرمود: «تو كشته مي‌شوي، خوب جنگ كن؛ زيرا قوم و لشكري كه در مقابل تو است، از فاسقان اند...». و اين موضع امام(ع)، قيام فخ را در رديف سالم‏ترين قيام‌هاى علويان بر ضد عباسيان قرار مي‌دهد.

4. هارون الرشيد: وي در ثروت اندوزي، اسراف، داشتن حرم سرا، زنان آواز خوان و رقاص معروف بود. نسبت به ائمه و سادات بني هاشم نهايت خصومت و دشمني را روا مي داشت و در از بين بردن آنها تلاش مي‌كرد. زنداني نمودن موسي بن جعفر(ع) بارها و بارها و شهادت آن حضرت در زندان به دست سندي بن شاهك نمونه‌اي از اين دشمني‌هاست.

موضع‌گيري امام كاظم(ع) در مقابل هارون الرشيد

با آنكه هارون مشهور به زورگويي، جباريت، قساوت قلب و دشمني، به ويژه با علوي‌ها بود، در عين حال در تاريخ شاهديم كه امام كاظم(ع) هيچ اهميتي براي هارون قايل نبود و هيچ ترس و هراسي از وي نداشت و در مقابل هارون در نهايت عزّت و شجاعت مي‌ايستاد و در راستاي مسئوليتش كوچك‌ترين عقب‌نشيني و ضعفي از خود نشان نمي‌داد. تاريخ شاهد اين مدعاست. در اين‌جا به نمونه‌هايي از اين برخورد امام(ع) در مقابل هارون الرشيد مي‌پردازيم:

1. هارون الرشيد و تظاهر انتساب به پيامبر اكرم(ص)

خطيب بغدادي در كتاب تاريخ خود نقل مي‌كند كه: هارون الرشيد به حج و به زيارت مرقد پيامبر(ص) آمد. عده‌اى از قريش و سران قبايل و نيز موسى بن جعفر(ع) با وى همراه بودند. چون هارون به مزار پيامبر رسيد گفت: سلام بر تو اى رسول خدا! اى پسر عمويم! وى مي‌خواست با اين عبارت به اطرافيان فخر بفروشد. در اين هنگام موسى بن جعفر(ع) به قبر پيامبر نزديك شد و گفت: «سلام بر تو اى پدر»! چهره‌ي رشيد دگرگون شد و گفت: اى ابو الحسن! افتخار حقيقى همين است.

2. ترسيم حد و مرز «فدك» از جانب امام كاظم(ع)

زمخشري مي‌گويد: هارون الرشيد به امام موسي بن جعفر(ع) عرض كرد: يا اباالحسن! حد و مرز فدك را مشخص كن تا آن را به شما برگردانم. حضرت از اين كار ابا كرد، تا اين‌كه هارون اصرار ورزيد، آن‌گاه امام(ع) فرمود: «من حد و مرز واقعي آن را مشخص مي‌كنم. اگر اين كار را بكنم تو آن را برنمي‌گرداني!» هارون گفت: مگر حدود آن كجاست! به حق جدّت مشخص كن. پس امام(ع) فرمود: «مرز اوّلش تا عدن است». در اين هنگام رنگ هارون تغيير كرد، گفت: ادامه بده فرمود: «مرز دومش سمرقند است»، با شنيدن اين حرف چهره‌اش تاريك شد. امام(ع) فرمود: «مرز سومش آفريقاست»، رنگش سياه شد، گفت: ادامه بده. امام فرمود: «مرز چهارمش تا خزر و ارمنستان است». اين‌جا بود كه هارون گفت: بفرما جاي من بنشين! بنابراين، چيزي براي ما باقي نمي‌ماند! امام(ع) فرمود: «به تو گفتم اگر حدّ فدك را مشخص كنم، تو آن‌را به ما باز پس نمي‌دهي. از اين‌جا بود كه هارون تصميم به قتل حضرت گرفت».

3. اثبات نسبت با رسول اكرم(ص)

نقل كرده‌اند روزي هارون الرشيد از امام كاظم(ع) پرسيد: چگونه شما مي‌گوييد فرزندان رسول الله(ص) هستيد، در حالي‌كه فرزندان علي(ع) هستيد. همانا مرد از طرف پدر منسوب به جدّ مي‌شود، نه از طرف مادر. امام(ع) در جواب، اين آيه‌ي مباركه را قرائت فرمود: «... و از فرزندان او، داوود و سليمان و ايّوب و يوسف و موسى و هارون را (هدايت كرديم) اين‌گونه نيكوكاران را پاداش مى‏دهيم! و (همچنين) زكريّا و يحيى و عيسى و الياس را همه از صالحان بودند». در حالي‌كه براي حضرت عيسي(ع) پدري نيست، همانا وي از طرف مادر به انبيا منتسب شد. اين‌گونه ما ملحق به فرزندان پيامبر(ص) مي‌شويم از طرف مادرمان حضرت زهرا(س).

 همچنين خداي متعال فرمود: «هر گاه بعد از علم و دانشى كه (درباره‌ي مسيح) به تو رسيده، (باز) كسانى با تو به محاجّه و ستيز برخيزند، به آنها بگو: بياييد ما فرزندان خود را دعوت كنيم، شما هم فرزندان خود را ما زنان خويش را دعوت نماييم، شما هم زنان خود را، ما خودمان را و شما خودتان را (كسانى را كه مانند جان ماست) فرا خوانيم، آن گاه مباهله كنيم و لعنت خدا را بر دروغگويان قرار دهيم». پيامبر(ص) هنگام مباهله‌ با نصاري هيچ‌كس را دعوت نكرد، مگر علي، فاطمه و حسن و حسين(ع) پس حسنين فرزندان پيامبر(ص) هستند.

روش امام كاظم(ع) در حفظ شيعه

 
امام هفتم شيعيان به صالح، صابر، امين و كاظم ملقب بوده و عبد صالح شناخته مى ‏شد. از اين رو او را «كاظم‏» مى‏ خواندند كه خشم خود را فرو مى‏ برد و بر گرفتاري‏ها شكيبايى مى ‏ورزيد. در روزگار امام موسي كاظم(ع) عباسيان و دشمنان اهل بيت(ع) تا آنجا كه در توان داشتند بر علويان سخت مى‏ گرفتند تا جايى كه شيعيان تن به آوارگى در دادند و عده ‏اى نيز به جرم علوى بودن كشته شدند.
 
امام كاظم جانب احتياط را مى ‏گرفت و تنها كسانى را كه شايستگى تبليغ امامت او را داشتند، به اين امر مهم مى‏ گمارد. آن گونه كه از تاريخ برمى ‏آيد، او در تمام ايام حيات خود، از گزند عباسيان دورى مى‏ جست و حتى به شيعيان اجازه نمى‏ داد آن گونه كه در زمان حيات پدر ارجمندش معمول بود، با وى ديدار كنند.
 
راويان روايات منقول از آن حضرت را كمتر با نام مباركش ذكر مى‏ كردند، بلكه به كنيه و اشاره اكتفا مى ‏كردند. آنان چنين نقل روايت مى‏ كردند: از ابو ابراهيم، ابوالحسن، عبد صالح، عالم، سيد و رجل شنيديم ... اين امر نشان‌دهنده تحت نظر بودن آن حضرت است. آن حضرت نيز براى حفظ جان ياران، از آنان مى ‏خواست كه در امور دينى و عبادى تقيه كنند تا مبادا مورد تعرض و انتقام حاكمان جور قرار گيرند.
 
آنچه از تاريخ برمى ‏آيد اين است كه امام كاظم(ع) در 10 سال اول امامت ‏خود، كه با منصور معاصر بود، با او ديدارى نداشته و حتى منصور برخلاف محمد المهدى و هارون - فرزند و نوه ‏اش - او را به بغداد فرا نخواند و نيز به بند نكشيد. اين در حالى است كه منصور، از آن دو، خبيث‌‏تر بود و اين از رفتار او با امام صادق(ع) و آل على آشكار مى ‏شود. زمانى كه خبر شهادت امام صادق(ع) به منصور رسيد، او طى نامه‏ اى از محمد بن سليمان، عامل خود در مدينه، خواست تا وصى امام صادق(ع) را بكشد. محمد در پاسخ نوشت: جعفر بن محمد 5 تن را به عنوان وصى معرفى كرده است كه يكى از آنان شخص منصور است و منصور ناكام ماند.

نقش امام موسي كاظم(ع) در سياسي كردن شيعه

 
امام كاظم (ع) بارها در روزگار مهدى و هادى به بغداد احضار شد و به بند و زندان درآمد و آزاد مى ‏شد، اما روزگارى را كه آن حضرت در دوران هارون به سر برد سخت‏ترين دوران حيات او بود. هارون در آغاز خلافتش بارها امام را به بغداد فراخواند و او را به زندان افكند و پس از مدتى او را آزاد ساخته و چنين وانمود مى ‏كرد كه او را محترم و گرامى مى‏ دارد. با همه تنگناهايى كه براى امام به وجود آمده بود، شهرت او جهان‏گير شد و دانشمندان به سوى او روانه شدند و آنان كه تا ديروز از وى رو گردان بودند، به امامت او معترف شدند و شيعيان از همه جا خمس و زكات خود را براى او مى‏ آوردند و تمامى اين امور از ديد ماموران هارون پنهان نبود.

در عصر امام كاظم (ع) كه دوران بسيار سختي براي شيعيان بود، حركتهاي اعتراض‌آميز متعددي از ناحيه شيعيان و علويان نسبت به خلفاي عباسي صورت گرفت كه از مهمترين آنها قيام حسين بن علي، شهيد فَخّ ـ در زمان حكومت هادي عباسي ـ و نيز جنبش يحيي و ادريس فرزندان عبدالله بود كه در زمان هارون رخ داد. در واقع مهمترين رقيب عباسيان، علويان بودند و طبيعي بود كه حكومت آنان را سخت تحت نظارت قرار دهد.

امام كاظم(ع) را مي توان از نظر مكتب وارث زحمات جد و پدر بزرگوارشان امام باقر و امام جعفرصادق(ع) و دانست، چرا كه زحمات اين دو امام بزرگوار در تدوين و عرضه تشيع در قالب مكتب شيعه به ثمر رسيده بود و امام موسي كاظم(ع) در حقيقت اين مكتب تدوين شده را به ارث برده بود. ايشان در نشر تشيع كه جنبه سياسي پيدا مي‌كرد موفق شدند نمايندگاني را به اقصي نقاط عالم اسلام ارسال كنند و شيعه را در نقاط مختلف از جمله خراسان، ري، قم، يمن و... تبليغ كنند.
 
از زمان امام كاظم(ع) به بعد ائمه اطهار(ع) برخلاف ائمه دوران قبل وارد عرصه سياست مي‌شوند و به مردم نسبت به فساد دستگاه خلافت هشدار مي‌دهند و تلاش مي كردند با نفوذ دادن برخي از افراد برجسته در دستگاه خلافت بتوانند ضمن جلوگيري از برخي اشكالات و ضربات به اسلام، زمينه‌ نشر فرهنگ اصيل اسلام كه همان مكتب شيعه است را فراهم كنند.

تأييد واقعه فخ از سوي امام موسي كاظم(ع)

واقعه فخ يكي از قيام‌هايي است كه برخي از علويان در مقابل ظلم و ستم حكومت عباسي انجام دادند. اين قيام توسط يكي از نوادگان امام حسن مجتبي (ع) به نام حسين بن علي بن حسن مثلث بن حسن مثنى بن حسن؛ يكي از نوادگان حسن مثني؛ فرزند امام حسن مجتبي (ع) صورت گرفت.

«فخ» وادي اي است در مكه قبل از وادي الزاهريه قرار دارد. اين وادي در ورودى مكه (مسجد تنعيم) قرار دارد و بيش از صد نفر از شهداي قيام فخ در اين وادي مدفون هستند. واقعه فخ بنابر قول اكثر قريب به اتفاق و شايد همه مورخيني كه اين حادثه را گزارش كرده‌اند، در يوم الترويه؛ روز هشتم ماه ذيحجة الحرام سال ۱۶۹ هجري قمري اتفاق افتاده است.

برجسته‌ترين شخصيتي كه در هنگام وقوع واقعه فخ در قيد حيات بود؛ حضرت امام موسي كاظم (ع) بودند. همچنين حاكم هم‌عصر واقعه فخ؛ «هادي عباسي» است.

علت قيام فخ اين بود كه پس از مرگ سفّاح و آغاز خلافت منصور دوانقى، اختلاف ميان بنى عباس و علويان شدّت گرفت و حاكمان وقت با بى رحمى تمام، علويان مبارز را سركوب كردند. خلفاي عباسي با گماردن حكام مدينه از ميان دشمنان مسلّم اهل بيت طهارت (عليهم السلام) بر علويان اعمال فشار مي‌كردند و در عصر هادي عباسي (چهارمين خليفه عباسيان)، اين سركوب‌ و سخت‌گيري‌ها بر شيعيان و محبان اهل بيت (عليهم السلام)، ادامه پيدا كرد و حكومت به بهانه‌هايى واهى آن‌ها را مورد آزار قرار مي‌داد تا جايي كه با گماردن عمر بن عبدالعزيز بن عبيدالله (از نوادگان عمر بن خطاب) در مدينه منوره، كه از دشمنان سرسخت دوستان و شيعيان اهل بيت (عليهم السلام) بود، شدت و سخت‌گيري‌ها را افزايش دادند.

در جريان اين قيام، تمام ياران حسين بن على (شهيد صاحب فخ)، به شهادت رسيدند. بدن‌هاي آنها رها شده و سرها از بدن جدا گشت، در اين قيام بسيارى از علويان به شهادت رسيدند. حسين بن على «شهيد فخ» در سن ۲۶سالگى بدون آنكه از او فرزندى باقى مانده باشد، به شهادت رسيد، ولى برخى ياران او به اطراف متوارى شده و ادريس بن عبدالله به مغرب رفته و حكومت ادارسه را تشكيل داد و يحيى بن عبدالله به ديلم فرار كرد و در آن جا قيام كرد.

در مجلسى كه گروهى از فرزندان امام على، از جمله امام كاظم (ع) حضور داشتند، سرهاي شهداي فخ را به تماشا گذاردند. هيچ كس چيزي نگفت جز امام كاظم (ع) كه وقتي سر حسين بن على رهبر قيام فخ را ديدند، فرمودند: «انا لله و انّا اليه راجعون، (از خداونديم و به‌سوى او باز مى‏ گرديم)،سوگند به‌خدا كه (حسين) به شهادت رسيد در حالي‌ كه مسلمان و درستكار بود و بسيار روزه مى‏ گرفت و بسيار شب زنده‌دار بود و امر به معروف و نهى از منكر مى ‏كرد؛ در خاندان وى، چون او وجود نداشت».

بنابر ديدگاه يرخي از مورخان از جمله: ابوالفرج اصفهاني، حادثه فخ بي ‏ارتباط با روش پيشواي هفتم (ع) نبود؛ زيرا نه تنها آن حضرت از آغاز تا نضج و تشكيل نهضت از آن اطلاع داشت، بلكه با حسين بن علي رهبر قيام فخ، در تماس و ارتباط بود. گرچه امام كاظم (ع) شكست ظاهري نهضت را پيش بيني فرمود، ولي هنگامي كه احساس كرد حسين در تصميم خود استوار است، به او فرمود: «گرچه تو شهيد خواهي شد، ولي باز در جهاد و پيكار كوشا باش، اين گروه، مردمي پليد و بدكارند كه اظهار ايمان مي‏ كنند، ولي در باطن ايمان و اعتقادي ندارند، من در اين راه اجر و پاداش شما را از خداي بزرگ مي ‏خواهم».

از طرف ديگر هادي عباسي مي‏ دانست پيشواي هفتم بزرگ‌ترين شخصيت خاندان پيامبر (عليهم السلام) است و سادات و بني هاشم از او پيروي مي ‏كنند؛ لذا پس از حادثه فخ، سخت خشمگين شد؛ زيرا اعتقاد داشت در پشت پرده، از جهاتي رهبري اين عمليات را آن حضرت به عهده داشته است، به همين جهت امام هفتم را تهديد به قتل كرده، گفت: «به خدا سوگند، حسين (صاحب فخ)، به دستور موسي بن جعفر بر ضد من قيام كرده و از او پيروي نموده است؛ زيرا امام و پيشواي اين خاندان كسي جز موسي بن جعفر نيست. خدا مرا بكشد اگر او را زنده بگذارم»!!

اين تهديدها گرچه از طرف امام كاظم (ع) جدي گرفته نشد، لكن در ميان خاندان پيامبر (عليهم السلام) و شيعيان و علاقه‌‏مندان آن حضرت، سخت ايجاد وحشت كرد، ولي پيش از آنكه هادي موفق به اجراي مقاصد پليد خود شود، طومار عمرش درهم پيچيده شد و خبر مرگش موجي از شادي و سرور در مدينه برانگيخت!

علامه مامقاني با توجه به اين روايت، درباره تأييد اين قيام از طرف امام كاظم (ع) مي‌گويد: «گرچه امام كاظم (عليه السلام) به ظاهر دعوت را نپذيرفت، اما دلسوزي و خيرخواهي و دعا براي حسين و يارانش بيانگر اين نكته است كه ايشان از روي تقيه، دعوت را نپذيرفته و چون از نتيجه آن آگاه بوده، براي جلوگيري از شرارت بني عباس، ناگزير در حضور مردم، دعوت را رد كرده است تا بعدها ارتباط امام و قيام كنندگان فاش و مشخص نشود.

 امتناع برخي از نزديكان هارون از كشتن امام كاظم(ع)

 
هارون صاحب قصرهاى افسانه اى در سواحل دجله، و دارنده امپراطورى پهناور اسلامى آن چنان از امام (ع) هراس داشت كه وقتى قرار شد آن حضرت را از مدينه به بصره آورند، دستور داد چند كجاوه با كجاوه امام (ع) بستند و بعضى را نابهنگام و از راههاى ديگر ببرند، تا مردم ندانند كه امام (ع) را به كجا و با كدام كسان بردند، تا يأس بر مردمان چيره شود و به نبودن رهبر حقيقى خويش خو گيرند و سر به شورش و بلوا بر ندارند و از تبعيدگاه امام (ع) بى خبر بمانند.

اين همه بازگو كننده بيم و هراس دستگاه بود، از امام (ع) و از يارانى كه - گمان مى كرد - هميشه امام (ع) آماده خدمت دارد مى ترسيد، اين ياران با وفا - در چنين هنگامى - شمشيرها برافرازند و امام خود را به مدينه بازگردانند. اين بود كه با خارج كردن دو كجاوه از دو دروازه شهر، اين امكان را از طرفداران آن حضرت گرفت و كار تبعيد امام (ع) را فريبكارانه و با احتياط انجام داد.

هارون، ابتدا دستور داد امام هفتم (ع) را با غل و زنجير به بصره ببرند و به عيسى بن جعفر بن منصور كه حاكم بصره بود، نوشت ، يك سال حضرت امام كاظم (ع) را زندانى كند، پس از يك سال والى بصره را به قتل امام (ع) مأمور كرد اما عيسى از انجام اين قتل عذر خواست.
 
هارون امام را به بغداد منتقل كرد و به فضل بن ربيع سپرد. مدتى حضرت كاظم (ع) در زندان فضل بود. هارون ، فضل را مأمور قتل امام (ع) كرد ولى فضل هم از اين كار سرباز زد. چندين سال امام (ع) از اين زندان به آن زندان انتقال مى يافت و سرانجام امام كاظم(ع) پس از سال‏ها - بين 7 تا 14 سال - كه در زندان‏ها به سر برد؛ در سال 183 يا 186ق و در 55 سالگى به دست مردى ستمكار به نام (سندى بن شاهك) و به دستور هارون مسموم و پس از سه روز به شهادت رسيد.
 
چون امام (ع) به شهادت رسيد، سندى عده‏اى از فقيهان و بزرگان بغداد را كنار پيكر امام حاضر كرد و به آنان گفت: آيا جاى شمشير يا نيزه بر پيكر او مى‏بينيد؟ گفتند: نه، سندى گفت: پس گواهى بدهيد كه او به مرگ طبيعى مرده و آنان چنين كردند. بعد از اين اقدام، جنازه امام را بر روى پل بغداد قرار داد و منادى فرياد برآورد: موسى بن جعفر را ببينيد كه با مرگ طبيعى مرده است! سپس جسد مطهر امام كاظم (ع) را به گورستان قريش بردند و به خاك سپردند.
 
زنان و فرزندان حضرت موسى بن جعفر (ع)  

 
تعداد زوجات حضرت موسى بن جعفر (ع) روشن نيست. بيشتر آنها از كنيزان بودند كه اسير شده و حضرت موسى كاظم (ع) آنها را مى خريدند و آزاد كرده يا عقد مى بستند. نخستين زوجه آن حضرت (تكتم ) يا (حميده ) يا (نجمه ) داراى تقوا و فضيلت بوده و زنى بسيار عفيفه و بزرگوار و مادر امام هشتم شيعيان حضرت رضا (ع) است.

فرزندان حضرت موسى بن جعفر (ع) را 37 تن نوشته اند: 19 پسر و 18 دختر كه ارشد آنها حضرت على بن موسى الرضا (ع) وصى و امام بعد از آن امام بزرگوار بوده است. حضرت احمد بن موسى (شاهچراغ ) كه در شيراز مدفون است. حضرت محمّد بن موسى نيز كه در شيراز مدفون است. حضرت حمزة بن موسى كه در رى مدفون مى باشد.
 
از دختران آن حضرت، حضرت فاطمه معصومه(س) در قم مدفون است، و قبه و بارگاهى با عظمت دارد. ساير اولاد و سادات موسوى هر يك مشعل دار علم و تقوا در زمان خود بوده اند، كه در گوشه و كنار ايران و كشورهاى اسلامى پراكنده شده، و در همانجا مدفون گرديده اند.

ثواب زيارت امام كاظم (ع)

زيارت بزرگان و اولياي نعمت در زمان حيات و بعد از مردن، به نحوي شكرگزاري و قدرداني و انجام وظيفه است، امّا با اين حال خداوند تبارك و تعالي از باب تفضّل ثوابي نيز براي اين نوع زيارت در نظر گرفته است از جمله براي زيارت امام كاظم (ع) كه در اين جا به دو حديث اشاره مي­ كنيم.

الف. راوى مى‏ گويد خدمت امام رضا (ع) عرض كردم: كسى كه قبر يكى از امامان (ع) را زيارت نمايد چه ثوابى دارد؟ حضرت فرمود: ثواب زيارت قبر امام حسين (ع) را دارد. عرض كردم: كسى كه قبر امام كاظم(ع) را زيارت نمايد، چه ثوابى دارد؟ فرمودند: ثواب زيارت قبر امام حسين(ع) را دارد.

ب. يكي از ياران امام رضا (ع) به نام  محمّد بن الحسن، مي ­گويد: محضر امام رضا (ع) عرض كردم: فدايت شوم زيارت قبر حضرت ابى الحسن (ع) در بغداد بر ما مشقت دارد، ثواب كسى كه ايشان را زيارت كند چيست؟ حضرت فرمودند: ثوابش مثل ثواب كسى است كه قبر حسين(ع) را زيارت كند.

نقش انگشتري امام موسي كاظم (ع)

امامان معصوم (ع) داراي انگشتري بودند كه بر روي نگين آنها مطالبي نقش بسته بود از جمله امام موسي كاظم (ع) كه بر روي نگين انگشتري آن حضرت عبارت «حسبى الله»‏ نقش بسته بود. حسين بن خالد مي­ گويد: حضرت رضا(ع) كف دست مباركش را باز نمود و انگشتر پدر بزرگوارش (امام كاظم (ع)) در دستش بود و نقش‏ «حسبى الله»‏ را به من نماياند.

سخنان امام هفتم (ع) در زندان

تعدادي از كتابهاي حديث به اسم «مسند» شناخته مي شوند، معمولاً مسند به كتابي گفته مي شود كه احاديث آن با سند پيوسته به رسول خدا (ص) برسد. بنابراين وقتي گفته مي شود "مسند امام موسي بن جعفر عليه السلام " مقصود كتابي است كه احاديث آن را امام هفتم(ع) با سند و به توسط آباء و اجداد خود از رسول خدا (عليهم السلام) نقل كرده باشد.

مسند امام موسي بن جعفر(ع) مجموعه 59 حديث است كه در سالهاي 180 تا 182 كه امام در زندان «سندي بن شاهك» محبوس بودند، ابوعمران موسي بن ابراهيم مروزي به ديدار امام رفته و امام اين احاديث را براي او بيان كرده است.

اين احاديث از جهات گوناگون داراي اهميت فراوان است. زيرا اولاً در زندان بيان شده اند. ثانياً تمام احاديث آن مستند به پيامبر اكرم(ص) است مگر دوازده حديث و ثانيا محتوا و مضمون بلند آنها مخصوصاً در موضوعات اخلاقي سبب شده است كه براي عموم مردم مفيد باشد. گرچه در كتابهاي رجالي از مذهب راوي اين احاديث بحثي نشده است ولي از خود اين احاديث و با توجه به مسند بودن آنها مي توان مذهب راوي را كشف نمود. اين كتاب را «شيخ ابوالمكارم مبارك بن محمد بن معمر بادرايي» از «ابوبكر احمد بن علي بن علي بن حسن طرثيثي» از «ابوعبدالله حسين بن شجاع صوفي موصلي» از «ابوبكر محمد بن عبدالله بن ابراهيم شافعي» از «ابوعبدالله محمد بن خلف بن ابراهيم بن عبدالسلام مروزي» و او از «ابوعمران موسي بن ابراهيم مروزي» و او از امام هفتم نقل كرده است. اين كتاب با كوشش محمد حسين حسيني جلالي مكرراً در ايران و بيروت چاپ شده است

الهام بخش

۲ بازديد
10.jpg

15.jpg

5.jpg





زيتون

۱۳ بازديد

باشگاه خبرنگاران: زيتون جزو خوش خوراك ترين و مفيد ترين خوردني هاي همراه با غذا است .زيتون علاوه بر اين كه لذت غدا خوردن را چندين برابر مي كند، از ارزش غذايي بسيار بالايي برخودار است كه حفظ سلامتي انسان را در برابر برخي ناخوشي ها تضمين مي كند.

 

همانطور كه مي دانيد خداوند متعال در قرآن كريم به ميوه زيتون قسم خورده است و اين نشانه اي براي ما انسانهاست كه به راحتي از كنار اين ميوه قرآني گذر نكنيم.در ادامه اين گزارش مطالبي مفيد در رابطه با زيتون و فوايد آن در اختيار شما قرار مي دهيم.

 


زيتون سبز با سياه فرقي نمي‌كند!

زيتون سبز و سياه تفاوت چنداني با هم ندارند. هر دوي اين زيتون‌ها، با وجود تفاوت رنگي كه دارند، با هم يكسان هستند.اما نكته قابل ذكر در مقايسه زيتون سياه و سبز اين است كه زيتون‌هاي سياه كمي روغني‌تر هستند و از آنجا كه بخش عمده‌اي از ارزش غذايي زيتون مربوط به روغن آن است، مي‌‌توان گفت زيتون‌هاي تيره از اين نظر غني‌تر هستند. به طور كلي، روغن زيتون يكي از روغن‌هاي بسيار مطلوب است و عنصر تعيين‌‌كننده‌اي در درجه‌بندي زيتون‌ها به شمار مي‌آيد.

البته بخشي از تركيبات زيتون به صورت محلول در آب هستند و خواص آنتي‌اكسيداني، ضد باكتريايي و ضد ميكروبي دارند. مسلما زيتون تيره به دليل خاستگاهش ظاهر و شايد كمي طعم متفاوتي با زيتون سبز داشته باشد اما از لحاظ ارزش غذايي، غير از مقداري كاروتنوئيد كه نسبت به زيتون سبز بيشتر دارد، تفاوت قابل ذكري ندارد. پس مصرف‌كنندگان بسته به ذائقه خود، مي‌توانند هر نوع زيتوني كه دوست دارند، ميل كنند.

 


چگونه زيتون سياه مي‌شود؟

زيتون رنگ‌هاي متفاوتي چون سبز، زرد، قرمز، بنفش و سياه دارد كه مهم‌ترين نوع رنگي آن زيتون سبز و سياه است.زيتون سبز و سياه دو نوع متفاوتند و بر خلاف تصور عامه زيتون سياه از رسيدگي كامل زيتون سبز به دست نمي‌آيد.

زيتون سياه به دليل ظاهر زيبا و بازارپسندي مطلوب، قيمت بالايي داشته، در مقايسه با زيتون سبز حاوي مواد مغذي و روغن بيشتري بوده و هر عدد آن حاوي هفت كالري انرژي است.

اين زيتون به دليل نياز به شرايط آب و هوايي خاص و نوع خاك در كشور ما قابليت رشد خوبي ندارد و كشورهايي چون اسپانيا و ايتاليا توليدكنندگان اصلي آن هستند.

به دليل آن كه واردات زيتون سياه اصل از كشورهاي مذكور پرهزينه و فاقد صرفه اقتصادي است، برخي سودجويان با خريد زيتون سبز معمولي و فرآوري آن با تركيبات آهن‌داري چون سولفات آهن، گلوكينات يا لاكتات آهن و گاهي براده آهن محصول را سياه كرده و با قيمت بالايي در بازارهاي كشور به فروش مي رسانند.

متاسفانه تشخيص اصل يا تقلبي بودن اين محصول توسط افراد عادي تقريبا غيرممكن است و تنها افراد متخصص با انجام آزمايش‌هاي مربوطه قادر به شناسايي خواهند بود. بنابراين توصيه مي‌شود از خريد زيتون‌هاي سياه فاقد مجوز بهداشتي و فله‌اي خودداري كنيد.

 

 


زيتون سبز مطمئن‌تر است

رنگ ميوه‌ها به صورت طبيعي مربوط به فلاونوئيدها و رنگدانه‌هايي است كه همگي خاصيت آنتي‌اكسيداني دارند و رنگ‌هاي مختلف زرد و نارنجي، سبز و قرمز، بنفش و سياه و... سبزي‌هايي مثل فلفل دلمه‌اي كه رنگ‌هاي مختلفي دارد، نمي‌توانيم بگوييم كه هيچ‌كدام برتري خاصي نسبت به ديگري دارد.

در واقع اين رنگ‌ها تركيبات كاروتنوئيدي مختلفي هستند كه خاصيت آنتي‌اكسيداني‌شان نسبت به يكديگر به مقدار بسيار ناچيزي متفاوت است. از آنجا كه تغذيه علم تنوع است، بهتر است انواع مختلفي از مواد متفاوت در برنامه غذايي افراد استفاده شود.

زيتون هم مثل همان فلفل دلمه‌اي است و سبز و سياهش تفاوت تغذيه‌اي چنداني با هم ندارند و به شرطي كه رنگ سياه زيتون به‌دليل دستكاري‌هاي صنعتي و غيرمجاز نباشد، مي‌توان گفت زيتون سياه و سبز هيچ تفاوت محسوسي با هم ندارند؛ اما چون حرف و حديث‌ها و ترديدهايي درباره زيتون‌هاي سياه شنيده شده شايد بهتر باشد از رنگي كه مطمئنيم دستكاري نشده، استفاده كنيم.

قسمت رنگ‌شده زيتون نه تنها خواص تغذيه‌اي خود را تا حد زيادي از دست داده، كه اين نوع زيتون ممكن است براي گروه‌هاي آسيب‌پذير (كودكان، سالمندان، زنان باردار و شيرده، مبتلايان به بيماري‌هاي خاص) سمي و خطرآفرين باشد.

 


انواع زيتون سياه

 زيتون‌هاي سياه هم 2 نوع دارند: يك نوعشان به صورت ژنتيك سياه هستند و در روند رسيدن از سبز به سياه تبديل مي‌شوند. نوع ديگر زيتون‌هايي هستند كه در صنعت، با تركيبات شيميايي آهن‌دار سياه مي‌شوند كه مصرف اين نوع زيتون سياه توصيه نمي‌شود. در واقع زيتون سياه طبيعي به‌دليل روغن بيشتري كه دارد، طعم مطلوب‌تري هم نسبت به زيتون سبز دارد اما اگر زيتوني باشد كه به صورت صنعتي سياه شده باشد، مصرفش چندان توصيه نمي‌شود.

 

البته سياه كردن زيتون به صورت صنعتي به معني غيرمجاز بودنش نيست. برخي از زيتون‌هاي سياه كه در بسته‌بندي‌هاي استاندارد هستند، به همين شيوه سياه شده‌اند كه البته استفاده از تركيبات آهن براي تيره كردن زيتون‌ها، روي بسته‌بندي‌شان درج شده است. اين نوع زيتون‌ها در صورت استفاده موقت، مشكلي براي فرد ايجاد نخواهند كرد اما بعضي‌‌ها اعتقادي به افزودني‌ها و دستكاري‌هاي انساني در مواد غذايي ندارند و اين كار را نمي‌‌پسندند و ترجيح مي‌دهند از نوع اصيل خوراكي‌ها استفاده كنند.باشگاه خبرنگاران - زيتون جزو خوش خوراك ترين و مفيد ترين خوردني هاي همراه با غذا است .زيتون علاوه بر اين كه لذت غدا خوردن را چندين برابر مي كند،از ارزش غذايي بسيار بالايي برخودار است كه حفظ سلامتي انسان را در برابر برخي ناخوشي ها تضمين مي كند.



الهام بخش

۴ بازديد
گروه اينترنتي پرشين استار | www.Persian-Star.org
گروه اينترنتي پرشين استار | www.Persian-Star.org

گروه اينترنتي پرشين استار | www.Persian-Star.org
گروه اينترنتي پرشين استار | www.Persian-Star.org


گروه اينترنتي پرشين استار | www.Persian-Star.org

گروه اينترنتي پرشين استار | www.Persian-Star.org




ارزش

۷ بازديد
يك زماني سخـن پيـرمحـل تا به فـلك،
ارزش داشت،
مهـرورزي رفيـق بي كلك،
ارزش داشت،
نان خشك بغـل دوغ خنك،
ارزش داشت،
تارمـو بيشـتراز سـفـته وچك،
ارزش داشت
به ياد عـزيـزاني كه هـنوز وجـودشـون،
رنگ وبـوي دنياي قـديمـو داره.
التمــــــاس  دعــــــا


پيـروزي بـردشـمن

۴ بازديد
سـول خــدا (صل الله عليه وآله وسلّم) درايـن خصوص مي فـرمايـد:
     هـرزمامـداري كه دادگسـتريـش درجامعه فـراگيرشـود،
     پيـروزي بردشـمن نصيب اومي شـود.

                                                                               (كتاب كنزالفـوائد: ج 1 ــ ص 135)

خـداوند تنـها روزنه اميـدي اسـت كه هـيچگاه بسته نمي شـود،
تنها كسي اسـت كه با دهـان بسته هـم ميتـوان صدايـش كـرد،
با پـاي شكسـته هـم ميتـوان سـراغـش رفـت،
تنـها خـريـداريـست كه اجنـاس شكسته را بهتـر بـرميـدارد،
تنها كسي اسـت كه وقـتي هـمه رفـتند ميمانـد،
وقـتي هـمه پـشت كردند، آغـوش مي گـشايـد،
لـذا درتمـام لحـظه لحـظه هـاي زنـدگـيتان،
خــدا را دركـنارتـان آرزومنـدم.  انـشـاالـلـه

                                                         التمــــــاس  دعــــــا


ورود به بهشـت

۴ بازديد
   امـام جعفـرصادق (عليه السلام) در ايـن خصوص مي فـرمايـد:
      هـركس متولي امـورمـردم باشـد وعـدالـت پيـشه كند....
      برخـدا است اورا در روز قيامت ازهـراس وعـذاب ايمـن كند،
      و وي را به بهشـت درآورد.

                                                                                              (الأمالي صدوق: ص 245)

صداقـت تنها امتحاني است كه در آن نمي توان تقـلب كـرد،
پس صادقـانه به ياد هـم ودر كـنارهـم باشـيد.
به ياد اونايي كه خطّشـون اعـتباريـه،
ولي معـرفـتشـون دائمـيه...انشاالله

                                              التمــــــاس  دعــــــا


22 نكته تغذيه‌اي

۵ بازديد


 

تغذيه خوب براي زندگي خوب
نگاهي به اطرافتان بيندازيد؛ تقريبا هركسي را مي‌بينيد يا رژيم‌ غذايي خاصي را رعايت مي‌كند يا خسته از امتحان كردن انواع رژيم‌ها به‌دنبال راه‌هاي ميانبر ديگري براي كاهش وزن است. شما جزو كدام گروه هستيد؟ آيا مفهوم دقيق رژيم غذايي را مي‌دانيد؟ هميشه رژيم غذايي به معني رعايت يك نوع برنامه غذايي خاص نيست؛ بلكه گاهي به معني داشتن برنامه غذايي منظم و رعايت اصولي خاص براي حفظ سلامت بيشتر با تغذيه مناسب است.

 

1- دومين فنجان را بنوشيد: طبق مطالعات «مجله بين‌المللي تغذيه آمريكا»، نوشيدن دو فنجان چاي يا قهوه موجب كاهش خطر ابتلا به ديابت مي‌شود. بنابراين نوشيدن چاي و قهوه را از برنامه غذايي‌تان حذف نكنيد و صبح را با يك فنجان از اين نوشيدني‌ها شروع كنيد.

 

2- از قابلمه بخوريد: ديس غذا را سر سفره نياوريد! اگر هركدام از اعضاي خانواده غذا را مستقيم از قابلمه در بشقاب ريخته و ميل كند، 35 درصد كمتر از وقتي كه غذا را از ديس مي‌كشد، غذا مي‌خورد. بنابراين براي كاهش وزن، بهتر است خيلي شيك نباشيد و غذا را داخل ديس نكشيد.

 

3- فكر كنيد: پيش از نوشيدن، فكر كنيد. به طور ميانگين هر شخص روزانه 400 كالري انرژي از انواع نوشيدني‌ها دريافت مي‌كند. بيشتر نوشيدني‌هاي صنعتي مانند نوشابه‌ها و آبميوه‌ها قند فراواني دارند؛ به همين سبب بهتر است آنها را با چاي سبز و ديگر نوشيدني‌هاي طبيعي جايگزين كنيد تا ببينيد در طول يك سال چه مقدار از وزنتان كم خواهد شد.

 

4- چي بخوريم؟ نهار چي خوردم؟ اين سوال مهمي است كه بايد جواب خوبي براي آن پيدا كنيم! پژوهشگران انگليسي معتقدند اگر پيش از آغاز صرف وعده‌هاي غذايي به آنچه در وعده قبلي خورده‌ايم، فكر كنيم و از خود بپرسيم، چقدر از وعده قبلي را خوردم؟ چقدر كالري دريافت كردم؟ و در يك جمله به وعده قبلي غذا دقت كنيم، ميل به خوردن تا 30 درصد كاهش مي‌يابد.

 

5- پروتئين فراموش نشود: پروتئين‌ها بهترين تركيب‌هاي غذايي براي افزايش سوخت و ساز و كاهش اشتها هستند. علاوه بر اين‌كه كمك مي‌كنند در وعده‌هاي بعدي، حجم كمتري ميل كنيد.

 

6- دانه‌ها را فراموش نكنيد: مصرف دانه‌هاي غلات و حبوبات باعث كاهش خطر ابتلا به سرطان و حمله قلبي و مغزي مي‌شود. علاوه براين‌كه فيبر موجود در اين خوراكي‌ها باعث پر شدن حجم معده و جلوگيري از پرخوري مي‌شود.

 

7- رابطه ماهي و ذهن: مصرف هفته‌اي يك تا دو بار ماهي باعث عملكرد بهتر مغز مي‌شود. اسيد چرب موجود در ماهي يا همان امگا 3، مانع ابتلا به مشكلات مغزي مانند آلزايمر مي‌شود.

 

8- از اينترنت كمك بگيريم: اگر عضو وبسايتي علمي باشيد كه پيام‌هاي بهداشت، سلامت و رژيم‌غذايي برايتان ارسال مي‌كند، در پيگيري و توجه به رژيمتان راسخ‌تر مي‌شويد.

 

9- نسبت‌ها را جدي بگيريد: پژوهشگران دانشگاه پنسيلوانيا اعلام كردند اگر هر روز تلاش كنيم يك‌چهارم خوراكي‌هايي را كه مي‌خوريم، كاهش دهيم، گام بزرگي براي كاهش وزن خود برداشته‌ايم. اين كار بسيار ساده اما مهم است. مهم‌تر اين‌كه اين كار بتدريج انجام شده و آسيبي به سلامت بدن نيز وارد نمي‌شود.

 

10- تلويزيون را خاموش كنيد: پژوهشگران دانشگاه ماساچوست پس از بررسي شرايط افراد مبتلا به اضافه وزن اعلام كردند، افرادي كه هنگام غذا خوردن، تلويزيون مي‌بينند، به‌طور متوسط 288 كالري بيشتر انرژي دريافت مي‌كنند.

 

11- قاشق و چنگال را رها كن: هنگام جويدن غذا، قاشق و چنگال را داخل بشقاب بگذاريد و آهسته و شمرده بجويد. اين كار كمك مي‌كند دو هورمون مربوط به احساس سيري بهتر ترشح شده و پرخوري نكنيد.

 

12- نان، سيري، خوش‌اندامي: اگر براي صبحانه از نان چاودار به جاي نان گندم استفاده كنيد، ميزان مواد معدني و فيبر دريافتي افزايش مي‌يابد. از طرفي ميزان قند خون افزايش يافته و تا ظهر احساس سيري كرده، به همين دليل پرخوري نخواهيد كرد.

 

13- سبزي‌ها و ميوه‌ها: ديگر احتياجي به يادآوري خواص فراوان آنها نيست، تنها كافيست هميشه به يادشان باشيد! ميوه‌ها و سبزي‌ها منبع انواع ويتامين‌ها و مواد معدني هستند.

 

14- سبز بنوشيد: چاي سبز كمك مي‌كند اسكلت استخواني استحكام پيدا كند. اين مساله مانع شكستگي استخوان در سنين بالاتر مي‌شود.

 

15- خوب بخوابيد: هشت ساعت خواب به بازيابي انرژي كمك خواهد كرد. اگر كمتر يا بيش از اين مقدار بخوابيد، ميزان ترشح هورمون رشد مختل شده و همين موضوع باعث ايجاد اختلال در رشد و افزايش وزن مي‌شود.

 

16- 2 ليوان شير: روزانه دو ليوان شير بنوشيد. به اين ترتيب خطر ابتلا به ناراحتي‌هاي قلبي تا 16 درصد كاهش مي‌يابد.

 

17- روي بخوريد: مصرف روزانه 15 ميلي‌گرم روي، سلول‌هاي ايمني را تحريك مي‌كند. بنابراين پروتئين بيشتري در بدن ساخته شده و عفونت‌هاي باكتريايي كاهش مي‌يابد.

 

18- غذاي مورد علاقه‌تان را ميل كنيد: اگر خوردن يك همبرگر با 500 كالري به اندازه يك چيزبرگر با هزار كالري خوشحالتان مي‌كند، انتخاب هوشمندانه‌اي انجام دهيد. خوراكي مورد علاقه‌تان را انتخاب كنيد و براي جبران كالري اضافي در خوردن خوراكي‌هاي ديگر ملاحظه كنيد. بخوريد و بياشاميد، اما زياده‌روي نكنيد!

 

19- غذاي چهل‌تكه: غذاهايي را انتخاب كنيد كه با افزودني‌هاي كمتري درست شده و بيشتر به شكل طبيعي‌شان نزديك باشد. به اين ترتيب، تركيب‌هاي غيرضروري و بيماري‌زاي كمتري وارد بدن شده و سلامت‌تان را تهديد نمي‌كند.

 

20- پاپ كورن: در تحقيقاتي كه پژوهشگران آلماني در سال 2013 ميلادي روي 5000 نفر انجام دادند، مشخص شد كساني كه به‌عنوان ميان‌وعده، پاپ‌كورن كم‌نمك و كم‌روغن مي‌خورند، در وعده غذايي پس از آن كالري كمتري دريافت مي‌كنند.

 

21- گردو، رقيب پاپ‌كورن: گردو نه تنها موجب افزايش كلسترول خوب و كاهش كلسترول بد مي‌شود، بلكه مصرف آن به‌دليل فيبري كه دارد به كاهش وزن نيز كمك مي‌كند.

 

22- باز هم صبحانه: اگر صبحانه، تخم‌مرغ ميل كنيد، پروتئين بيشتري به بدنتان مي‌رسد و خوش‌اندام مي‌مانيد. تخم‌مرغ غذاي كاملي است.



وسوسه

۹ بازديد
اگر درمقابل وسوسه
مقاومت مي كنيم
نشانه قدرت ما نيست

 وسوسه
ضعيف است

موفق باشيد