!..پـروسـتات؛ آنچه هر مردي بايد بداند
پروستات
بزرگ شدن خوشخيم پروستات (BPH)
جراحي براي درمان بزرگي پروستات
- عفونت ادراري مكرر
- دفع خون از ادرار
- بسته شدن مجرا و احتباس ادرار
- سنگ مثانه
- آسيب كليوي به علت انسداد راه ادرار
سرطان پروستات
PSA
علائم ادراري ناشي از بيماري پروستات
- باريك شدن جريان ادرار و طولاني تر شدن مدت زمان لازم براي تخليه كامل مثانه
- دير برقرار شدن جريان ادرار، فرد مدتي بايد منتظر بماند تا جريان برقرار شود. علاوه بر اين ممكن است در حين ادرار كردن، جريان ادرار قطع و وصل شود يا براي برقراري ادرار نياز به زور زدن باشد
- نشت ادرار، خروج ادرار بعد از تخليه مثانه كه ممكن است لباس زير را آلوده كند
از عوامل زمينه ساز سرطان پروستات ميتوان به سابقه خانوادگي، نژاد، نوع تغذيه و سيگار اشاره كرد
- تكرر ادرار، فرد بيش از حد معمول نياز به دستشويي و ادرار كردن پيدا ميكند. معمولا اولين علامتي است كه در بيماري پروستات بروز ميكند
- نياز به تخليه سريع ادرار به نحوي كه فرد بايد به سرعت خود را به دستشويي برساند در غير اين صورت ادرار از او خارج ميشود
- تخليه ناكامل مثانه، پس از ادرار كردن فرد احساس ميكند كه مثانهاش كاملا تخليه نشده است حتي اگر بارها به دستشويي برود. گاهي بلا فاصله پس از ادرار كردن، فرد دوباره قادر است ادرار كند
- ادرار شبانه، فرد مجبور ميشود شبها چند بار بيدار شود و به دستشويي برود
هفت سوال اصلي
بطور متوسط سرطان پروستات در ۷۰ تا ۷۴ سالگي تشخيص داده ميشود
بسم الله الرّحمن الرّحيم
نامه مرحوم حاج ميرزا علي آقاي قاضي رضوانالله عليه در ورود ماه ذيالقعده به دوستان وشاگردانش:
بسماللهالرحمنالرحيم
الحمدلله رب العالمين، والصلاة و السلام علي الرسول
المبين و وزيره الوصي الأمين، و ابنائهما الخلفاء الراشدين، و الذرية الطاهرين و
الخلف الصالح و الماء المعين، صليالله و سلم عليهم أجمعين.
تنبّه فَقَد
وافَتكم الأشهرُ الحُرُم تيقّظ لكي تزدادَ في الزاد و اغتنم
ترجمه: بيدار
باش كه ماههاي حرام فرا رسيدهاند؛ شبزندهداري كن تا بيشتر بهرهمند شوي و
فرصتها را غنيمت بدان.
فقم في لياليها و صم من نهارها لِشُكر إله تمّ في
لطفه و عم
ترجمه: شبها بيدار شو و روزها روزهداري كن، جهت سپاس از خدائي كه
نعمت و لطف او فراگير بوده است.
و لا تهجعن في الليل إلا أقله تهجّد و كم
صبّ من الليل لم ينم
ترجمه: فقط پاسي از شب را بخواب و بقيه را در خواب و
بيداري باش، چون عاشقان (ايشان را روش خواب چنين بود كه چندين بار تا صبح
برميخاستند و نماز ميخواندند و بار آخر نمازهاي شفع و وتر و فريضه را انجام
ميدادند)
و رتّل كتاب الحق و اقرأه ماكثا بأحسن صوت نوره يشرق
الظلم
ترجمه: كتاب خدا را تلاوت نما و آن را با تأمل قرائت كن، با بهترين
صداها كه نور آن تاريكيها را روشن ميگرداند.
فلم تحظ بل لم يحظ قط بمثله و
أخطأ من غير الذي قلته زعم
ترجمه: كه نه تو و نه ديگران هرگز مانند آن را
نخواهند يافت و هركس غير از اين گويد در اشتباه است.
و سلّم علي أصل القرآن
و فصله بقية آل اللّه كن عبده السّلم
ترجمه: بر قرآن و آنان كه بدان عمل
نموده و آن را تشريح نمودند، اين وابستگان به خدا، درود فرست و بندهي خدا
باش.
فمن دان للرحمن في غير حبهم فقد ضل في إنكاره أعظم النعم
ترجمه:
هركس بخواهد بدون عشق ورزيدن به خاندان نبوت (عليهمالسلام) به خدا نزديك شود حتماً
گمراه شده است، به خاطر ناديده گرفتن بزرگترين نعمت خداوند متعال.
فحبّهم
حبّ الإله استعذبه هم العروة الوثقي فبالعروة اعتصم
ترجمه: عشق به ايشان عشق
به خداست، پس به آنان پناه ببر كه ايشان ريسمان مستحكم هستند.
و لا تك
باللاهي عن القول و اعتبر معانيه كي ترقي إلي أرفع القمم
ترجمه: از قرآن
غافل مباش و از معاني آن پند و درس بگير تا به مكانهاي رفيع برسي.
عليك بذكر
اللّه في كل حالة و لا تن فيه لا تقل كيف ذا و كم
ترجمه: همواره ذكر خداي
گو، بدون حد و مرز، و هرگز ترديد به خود راه مده.
فهذا حمي الرحمن فادخل
مراعيا لحرماته فيها و عظّمه و التزم
ترجمه: كه آنها (ماههاي) رحمت
خداوندياند، پس با حفظ حرمت و رعايت بر آنها وارد شو و آنها را بزرگ شمار و خود را
بر آنها متعهد دان.
فمن يعتصم باللّه يهد صراطه فإن قلت ربي اللّه يا صاح
فاستقم
ترجمه: هركس به خداي متعال متوسل شود، به راه راست خدا هدايت خواهد
شد، دوست من! هرگاه الله را خداي خود ناميدي ديگر استوار باش (و به راه خود ادامه
بده).
خداوند متعال فرمايد: «وَ مَنْ يعْتَصِمْ بِاللّٰهِ فَقَدْ هُدِي
إِليٰ صِرٰاطٍ مُسْتَقِيمٍ» (هركس به دين خدا متمسك شود محققاً به راه مستقيم هدايت
يافته است) (آيه ١٠١ آل عمران)؛ و فرمود: «وَ اِسْتَقِمْ كمٰا أُمِرْتَ»؛ و
فرمود: «إِنَّ اَلَّذِينَ قٰالُوا رَبُّنَا اَللّٰهُ ثُمَّ اِسْتَقٰامُوا
تَتَنَزَّلُ عَلَيهِمُ اَلْمَلاٰئِكةُ» (آنانكه گفتند خداي يكتا است و بر اين
ايمان ماندند فرشتگان بر آنان نازل ميشوند) (آيه ٣٠ فصلت)
برادران عزيز
هوشيار باشيد-خداوند شما را توفيق طاعت دهد-كه وارد ماههاي حرام ميشويم؛ نعمتهاي
خداوند بر ما چه بزرگ و كامل است؛ آنچه-قبل از هر چيز- بر ما واجب است توبهاي
همراه با شرط و شروط مخصوص به خود و نمازهاي معروف به آن، و آنگاه دوري جستن از
گناهان كبيره و صغيره در حد توان است.
پس شب جمعه-در شب جمعه يا روز آن-يا
روز يكشنبه نماز توبه را به پا داريد و سپس آن را روز يكشنبه دوم ماه تكرار كنيد.
(شايد در آن هنگام روز يكشنبه با دوم ماه مصادف بوده است-مترجم)
سپس مراقبت
صغري و مراقبت كبري، محاسبه و معاقبه را به آنچه شايستهتر است و آن طريق كه بهتر
است انجام ميدهيد، كه در آنها يادآوري و تذكر است براي كساني كه خواهان يادآوري و
داراي ترس ميباشند؛ سپس از صميم قلب نيت كنيد و بيماريهاي گناهان خود را معالجه
نمائيد و بهوسيله استغفار نابسامانيهاي درون خود را سامان دهيد.
و
بپرهيزيد از هتك حرمتها. زيرا هركس چنين كند، اگرچه خداوند كريم او را هتك نكند،
اما از او هتك حرمت خواهد شد.
چگونه ميتوان دلي را كه شك و شبهه پريشان
نموده است رها كرد و آن را به راه راست هدايت نمود و آن را از سرچشمه زلال سيراب
كرد؛ بايد از خدا كمك بگيريم كه اوست بهترين ياريدهنده.
۱. خود را به انجام
فرائض در بهترين اوقات آن، با نوافل آنكه مجموعاً پنجاه و يك ركعت ميشود، مكلف
نمائيد. و اگر ممكن نشد چهل و چهار ركعت بخوانيد. و هرگاه گرفتاريهاي دنيوي شما را
مشغول داشت اين نبايد كمتر از نماز (اوابين) كه همان هشت ركعت نافله ظهر است،
باشد.
۲. نوافل را بجا آور مخصوصاً نماز شب را كه چاره از آن نيست. عجب
ميدارم از آنكس كه كمال ميطلبد اما شبزندهداري نميكند. سراغ نداريم كه كسي
بدون آن به كمالاتي رسيده باشد.
۳. قرآن كريم را با صداي نيكو و حزنانگيز
به هنگام شب تلاوت نمائيد كه شراب مؤمن است.
۴. وردهاي معمول را كه همواره
در اختيار شما است انجام دهيد و سجدهي معروفه را از پانصد تا يك هزار ملازم
باشيد.
۵. همچنين به زيارت هرروزه حرم مبارك حضرت علي (عليه السلام) -براي
كساني كه مجاور هستند-و رفتن هرچه بيشتر به مساجد معظمه و ساير مساجد ملتزم شويد،
كه حالت مؤمن در مساجد مانند ماهي است در آب.
۶. و هرگز بعد از نمازهاي واجب
تسبيح حضرت صديقه (صلواتالله عليها) را ترك نكنيد كه آن ذكر كبير است و لااقل در
هر مجلسي يك دوره آن ترك نشود.
۷. و دعاي فرج جهت ظهور حضرت حجت (صلواتالله
عليه)، به هنگام قنوت وتر بعد از نوافل شب و بلكه در هر روز و در همه دعاها، از
ضروريات است.
۸. خواندن زيارت جامعه-منظور جامعه كبيره است-در هر روز جمعه
از ديگر ضروريات است.
۹. تلاوت قرآن كريم كمتر از يك جزء نباشد.
۱۰.
دوستان نيكوكار را زياد ملاقات كنيد، كه آنان برادران راه و همراهان تنگهها
هستند.
۱۱. و اهل قبور را به هنگام روز، يك در ميان، زيارت كنيد؛ شب به
زيارت قبور نرويد.
ما را چه به دنيا كه مغرور بدارد ما را؛ آن ما را گرفتار
نموده و به خود ميكشاند، در حاليكه از آن ما نيست. طوبي و خوشي دائم براي كساني
كه بدنهاي آنها در عالم خاكي است اما دلهايشان در لاهوت (يعني در عالم احديت و عزّ
پروردگار) است؛ آنان عده محدودي هستند اما واقعيت و اصالت آنها بيشتر و افزونتر
است.
من آنچه را ميشنويد ميگويم و از خدا آمرزش ميطلبم.
(آخر ج۲
/١٣۵٧/ه)
از كتاب "در محضر ايت الله بهجت"
اگر درست به قرآن عمل مي كرديم.....
اگر درست به قرآن عمل مي كرديم ، با عمل خود ديگران را جذب مي كرديم. زيرا مردم غالبا – به جز عده معدود – خواهان و طالب نور هستند و آنان كه به اسلام و قرآن نگرويده اند ، قاصرند و نور به آنها عرضه نشده است. اين گونه افراد به اعمال ما و رفتار ما نگاه مي كنند، كه در ظاهر خوب ، و در باطن بد است و زير و روي آن با هم تفاوت دارد.
اگر راست مي گوييم كه قرآن سلاح است، پس چه احتياج به سلاح ديگر؟ اگر به قرآن عمل مي شد، آيا اين همه بين مسلمانان جنگ و خونريزي واقع مي شد؟ با قيمت نفت سلاح تهيه مي كنيم و به جان هم مي افتيم و برادر كشي مي كنيم!
عمل به قرآن، يعني اين كه از ظالم كناره گيري كنيم و ظالم را لعن كنيم و از او تبري بجوييم ولي عموم ما مسلمانان، يا خود ظالم هستيم، يا با ظالم هم پيمانيم!
بني اميه و بني عباس حدود پانصد سال حكومت كردند، با آن همه جنايات و ظلم كه آن ها نسبت به علي و ذريه رسول الله – صلي الله عليه و اله و سلم – روا داشتند باز هم ما مسلمانان [ محتمل منظورشان اهل سنت است] آنان را قبول مي كنيم و دوستشان داريم و با اين حال مدعي هستيم كه عمل به قرآن مي كنيم و از « حسبنا كتاب الله » دم مي زنيم ، لذا در زمان ظهور دولت حق و حضرت حجت – عجل الله تعالي فرجه الشريف – اول به حساب همين مدعيان عمل به قرآن مي رسند زيرا اين ها از كفار معاندترند و نصاري چون مي بينند حضرت مسيح – عليه السلام – به آن حضرت اقتدا مي كند ، از آن حضرت متابعت مي كنند و زودتر از ديگران با اسلام و حضرت مهدي – عجل الله تعالي فرجه الشريف – مي گروند.
التمــــــاس دعــــــا
پرسيدند: چگونه خود را ذلـيل مي كند؟
امام پاسخ دادند:
به كاري مي پـردازد كه درتـوانـش نيسـت.
ــ آيا ميدانستيد كه در ژاپن هرچه از لوازم منزل كه استفاده نشود را به زباله داني ميسپارند ؟
ــ آيا ميدانستيد كه در ژاپن خانهي ويلايي تقريباً وجود ندارد ؟
ــ آيا ميدانستيد كه در ژاپن مردم اگر باغچهي كوچك داشته باشند در آن ترب ميكارند و اگر بزرگتر باشد برنج ؟
ــ آيا ميدانستيد كه بنمايهي قدرت اقتصادي ژاپن را زنان ژاپن ميسازند ؟
ــ آيا ميدانستيد كه ژاپنيها اصلاً پسانداز نميكنند ؟
ــ آيا ميدانستيد كه تورم در ژاپن منفي است ؟
ــ آيا ميدانستيد كه حقوق يك معلم در ژاپن حداقل 7000 دلار در ماه است ؟
ــ آيا ميدانستيد كه از كار مردن در ژاپن افتخار است ؟
ــ آيا ميدانستيد كه يك كارمند ژاپني براي رضايت مشتري حتي حاضر است خانوادهي خود را فدا كند ؟
ــ آيا ميدانستيد كه شكست در كار براي يك مدير ژاپني برابر مرگ است ؟
ــ آيا ميدانستيد كه كارمندان ژاپني روزي يكساعت در محل كار ورزش دستهجمعي ميكنند ؟
ــ آيا ميدانستيد كه هر ژاپني در هر شغلي كه باشد به آن افتخار مي كند ؟
ــ آيا ميدانستيد كه ژاپنيها پايبند ديانت خاصي نيستند و به همهي اديان احترام ميگذارند ؟
ــ آيا ميدانستيد كه هنگامي كه مدارس تعطيل ميشوند دانشآموزان گريه ميكنند ؟
ــ آيا ميدانستيد كه در ژاپن خانمها بعد از ازدواج عموماً كار نميكنند ؟
ــ آيا ميدانستيد كه در ژاپن خانم ها عمدتاً تحصيلات عالي و بيشتر از نوع اقتصاد خانواده دارند ؟
ــ آيا ميدانستيد كه كارمندان ژاپني اضافه كار نميگيرند و متعهد هستند تا هر ساعتي لازم باشد در شركت بمانند تا كار روزانهي خود را تمام كنند ؟
ــ آيا ميدانستيد كه آقايان هر ساعتي از شب بخانه برگردند اولين پرسشي كه از همسر خود مي شنوند اينست: آيا شام خوردهاي ؟
ــ آيا ميدانستيد كه در ژاپن براي انجام هر كاري دستورالعمل و برنامهي از پيش تعيين شده وجود دارد، حتي تعمير جدول يك باغچهي كوچك كنار پياده رو با نقشه و برنامه انجام مي شود ؟
ــ آيا ميدانستيد كه دانش آموزان ژاپني به همراه معلمان خود هر روز مدرسه خود را به مدت 15 دقيقه تميز ميكنند كه منجر به ظهور نسلي مي شود كه فروتن و مشتاق پاكيزگي است ؟
ــ آيا ميدانستيد كه هر شهروند ژاپني كه سگ دارد يك كيسه مخصوص مدفوع سگ با خود حمل ميكند؟ بهداشت و اشتياق به آن بخشي از اخلاق ژاپني ها است ؟
ــ آيا ميدانستيد كه كارگر بهداشت در ژاپن "مهندس بهداشتي" ناميده مي شود و ميتواند حقوقي بين 5000 تا 8000 دلار در ماه طلب كند ؟
ــ آيا ميدانستيد كه ژاپن هيچ منابع طبيعي ندارد و سالانه با صدها زلزله مواجه ميشوند اما اين جلوي آنها را براي تبديل شدن به بزرگترين هاي اقتصاد جهان نگرفته است ؟
ــ آيا ميدانستيد كه هيروشيما بعد از انفجار بمب اتم در آن شهر فقط 10 سال طول كشيد تا به آنچه جنب و جوش اقتصادي قبل از افتادن بمب اتم در آن شهر بود باز گردد ؟
ــ آيا ميدانستيد كه دانش آموزان ژاپني از سال اول تا ششم ابتدايي بايد اصول اخلاقي در برخورد با مردم را بياموزند ؟
ــ آيا ميدانستيد كه از سال اول تا سوم مقدماتي دانش آموزان ژاپني هيچ نوع امتحاني وجود ندارد ؟ چون هدف از آموزش و پروش القاي مفاهيم و ساختن شخصيت است و نه امتحان و اجبار ؟
ــ آيا ميدانستيد كه اگر به يك رستوران در ژاپن برويد، متوجه خواهيد شد كه مردم به اندازه اي كه نياز دارند غذا ميخورند، بدون توليد هيچ زباله و اصرافي ؟
ــ آيا ميدانستيد كه ميزان تاخير قطارها در ژاپن حدود 7 ثانيه در سال است ؟ آنها ارزش زمان را درك ميكنند و در دقيقه و ثانيه وقت شناس هستند ؟
ــ آيا ميدانستيد كه كودكان در مدرسه بعد از يك وعده غذايي دندانهاي خود را مسواك ميزنند و تميز ميكنند ؟ آنها از سنين پايين به حفظ سلامتي خود اهميت ميدهند ؟
ــ آيا ميدانستيد كه دانش آموزان در ژاپن نيم ساعت طول ميكشد تا وعده غذايي خود را تمام كنند به اين دليل كه مطمئن شوند غذا به درستي هضم شده ؟ وقتي كه درباره اين نگراني ها پرسيده ميشود، آنها ميگويند كه اين دانش آموزان آينده ژاپن هستند ؟
ــ آيا ميدانستيد كه در مدارس ژاپن به دانشآموزان نمره داده نمي شود و ارزيابي بصورت گروهي انجام ميشود و گروه بايد تلاش كند كه همه در سطح خوبي قرار بگيرند.
پس از مدتي آن را هم رها مي كند و لائيك مي شود. پس از يك زندگي مفصل به سبك لائيك، به سراغ هندوئيزم مي رود و... سرانجام، كار استيو به آلمان مي كشد و صحبت با يكي از فيلسوفان آن ديار؛ اما فلسفه آلماني هم او را راضي نمي كند.
دستِ آخرِ نرسيدن به حقيقت ، راهي جز خودكشي در رودخانه راين براي استيو باقي نمي گذارد.
او تعريف مي كرد:
پالتوي سفيدم را پوشيدم و از اتاقم خارج شدم. وقتي مي خواستم كليد را از روي ميز بردارم؛ چشمم به يك كتاب قطع پالتويي افتاد كه چند روز پيش خريده بودم.
ترجمه انگليسي قرآن. بي تفاوت از كنار آن رد شدم. گمان نمي كردم اسلام تروريستي، حرفي از سعادت داشته باشد. از اتاق بيرون آمدم و در را قفل كردم.
اما دستم به روي كليد ماند. دو دل بودم كه از قرآنِ تروريست ها بگذرم يا نه؟
دست آخر تصميم گرفتم قرآن را به همراه خودم ببرم و در مترو نگاهي به آن بياندازم و پس از آن به داخل رودخانه پرتابش كنم. در مترو قرآن را از جيب پالتوي سفيد بيرون كشيدم.
: «به نام خداي بخشنده و مهربان. لبخند تلخي زدم. الف لام ميم».
چيزي نفهميدم.
:«اين كتابي است كه هيچ ترديدي در آن راه ندارد».
لجم درآمد. خيلي زياد لجم درآمد. مگر مي شود نويسنده اي، هرچقدر هم از خود متشكر باشد، چنين ادعاي گزافي بكند.
ادامه دادم تا ترديدي در همان صفحه اول پيدا كنم؛ تا روي نويسنده را كم كنم؛ اما ترديد پيدا نشد. به صفحه دوم رفتم تا ترديد را بيابم؛ اما پيدا نشد. به صفحه سوم و چهارم و بيست و چندم رفتم؛ اما ترديد پيدا نشد.
مترو مدتها بود كه از ايستگاه راين عبور كرده بود و به آخر خط رسيده بود.
روي استيو كم شده بود و دلش روشن. اين را اشك چشمانش موقع تعريف كردن اين قسمت، فرياد مي زد.
پس از روزِ خودكشي، استيو مدتي را به مطالعه درباره اسلام اختصاص مي دهد و سرانجام مسلمان مي شود.
يك مسلمان معتقد وهابي.
استيو پس از مسلمان شدن؛ يعني بهتر است بگويم پس از وهابي شدن، به يكي از كشورهاي عربي مي رود تا درس بخواند در مدارس علميه طالب پرور.
دو سه سالي را هم در آنجا مي ماند و به قول خودش تئوري تروريست بودن را هجي مي كند.
زندگي استيو به خوبي و خوشي ادامه داشت تا اينكه روزي در برنامه ي سيرِ مطالعاتي خود، به كتابي مي رسد به نام «الصواعق المحرقه»[:صاعقه هاي آتش زننده] از «ابن حَجَرِ هيثمي» متوفي قرن دهم.
اين آدم(:ابن حجر) در دوران حياتش در مكه زندگي مي كرده و به قول خودش در مقدمه كتاب، مي بيند كه آمار شيعيان در اطراف مكه رو به فزوني است. لذا احساس تكليف مي كند كه كتابي بنويسد در رد شيعه. اما دفاعِ ابنِ حَجَر از اهل سنت، مثل دفاع جوانفكر است از احمدي نژاد.
(البته بلا تشبيه) يعني رواياتي كه دالّ بر تفكر شيعي بوده را آورده و آنها را جواب داده است؛ ولي دلايل به حدّي قوي و جوابها به حدّي ضعيف است كه هر آدم عاقلي را به فكر مي اندازد.
و تو مي داني، استيو از بسياري از آدم هايي كه ادعا مي كنند، عاقل تر است.
پس از خواندن اين كتاب، رفيق ما به سراغ استاد طالب(:دانشجو) پرورش مي رود و مي پرسد:
آيا ما قبول داريم كه اگر حديثي در دو كتاب «صحيح مسلم» و «صحيح بخاري» آمده باشد،حتماً صحيح است و اعتباري در حد آيات قرآن دارد؟
استاد به نشانه تأييد، سر تكان مي دهد.
استيو ادامه مي دهد:
در اين دو كتاب آمده است:
«من مات بلا إمامٍ مات ميته الجاهليه»[:«هر كس بدون يك امامي [كه به او اعتقاد داشته باشد و از او پيروي كند] بميرد به مرگ دوران جاهليت مرده است]؛ ايضاً(:همچنين) آمده است:
«فاطمه الزهرا سيده النساء أهل الجنه»[:«فاطمه زهرا سرور زنان اهل بهشت است» يعني: به مرگ اهل دوران جاهليت از دنيا نرفته است بلكه بايد بهشتي بوده باشد و از دنيا رفته باشد]؛ با اين حساب فاطمه زهرا نمي تواند بدون «امام» از دنيا رفته باشد. چون سرور زنان بهشتي است. از سوي ديگر در اين دو كتاب آمده است:
فاطمه زهرا تا هنگام وفاتش با «ابوبكرِ صدّيق» بيعت نكرد. با اين اوصاف امامِ فاطمه زهرا كه بوده است؟
صحبت كه به اينجا مي رسد، استاد طالب پرور، با مهرباني نگاهي به استيو مي كند و مي گويد:
مرد خدا ! ما اجازه نداريم درباره همه چيزهاي دين خدا كنجكاوي كنيم. اينها متشابهاتي است كه فقط افرادي كه در قلوبشان ضيقي باشد به دنبال آن هستند. تا زمانيكه محكماتي مثل همراهي ابوبكر صديق با پيامبر در غار و نماز خواندن آن جناب به جاي پيامبر هست، نوبت به اين اشكالات نمي رسد.
استيو از استاد طالب پرور تشكر مي كند و بر مي خيزد. اما در دل مي گويد:
«من دنيا را زير پا نگذاشته ام تا تو به من بگويي در فكر كردن محدوديت دارم. من اگر اين حرفها توي گوشم فرو مي رفت
القصه، استيو به بهانه رد كردن افكار تشيع، تحقيقي درباره شيعه مي كند و اين بار واقعاً مسلمان مي شود. يك مسلمان معتقد شيعه؛ به نام «صلاح الدين حزب الله نصر الله»
پي نوشت:
سال ها براي من اين سوال مطرح بود كه چرا منِ بچه شيخِ حزب اللهي كه [در] ناف اصفهان متولد شده ام و اگر نگاه نامربوطي مي كردم، پس گردني مي خوردم؛ شب قدر،قرآن به سر مي گيرم؛ ولي اين قرآن، من را هدايت نمي كند؛ ولي استيو مرد خدا كه معلوم نيست پدرش هنگام انعقاد نطفه او در شهر ملبورن كدام زهر ماري را خورده ؛ شب خودكشي كردن كه مي خواسته قرآن را به رودخانه پرتاب كند، ترجمه دو آيه اول سوره بقره او را هدايت مي كند.
اين سوال سال ها در ذهن من خيس خورد تا بسيار اتفاقي با آيه سوم همين سوره روبرو شدم و پاسخم را گرفتم.
...زماني كه استيو مرد خدا براي روحاني شدن به قم آمد و به مجموعه اي فرستاده شد كه من در آن ساكن بودم، معاون فرهنگي مرا خواست و گفت: از امروز يك هم اتاقي داري؛
جنابِ «صلاح الدين حزب الله نصرالله»؛
و در ادامه دستور داد:
«حواست را جمعش كن».
و اين دستور يعني حواسم را همه جوره جمعش كنم.
هم مربيش باشم، هم برادرش، هم مادرش و هم، هم اتاقيش. من هم از مادري شروع كردم و سعي كردم كاري كنم كه غم غربت، مرد خدا را نگيرد.
جايش را درست كردم و آب و دانش را مرتب نمودم. پس از چند روز مادري، مشغول مربي گري شدم.
گاهي حديثي برايش مي خواندم و چند دقيقه اي به سوالات عجيبش جواب مي دادم. سوالاتي كه معمولاً بچه هاي سه ساله از آدم مي پرسند.
روزي حديثي برايش خواندم از امام رضا عليه السلام كه آقا فرمودند:
«اگر مي خواهي بدني چابك داشته باشي، شب با شكم پُر نخواب!»
استيو پرسيد: مگر امامان درباره مسائل پزشكي هم حديث دارند؟
با افتخار گفتم: بله.
پرسيد درباره علوم ديگري مثل فيزيك و شيمي هم حديث داريم؟
گفتم: نمي دانم.
پرسيد: چقدر از دانشِ پزشكيِ شيعيان از احاديث است؟
گفتم: تقريباً هيچ.
پرسيد چرا؟
گفتم: نمي دانم.
پرسيد: چرا؟
گفتم: چرا هيچ، يا چرا نمي دانم؟
گفت: هردو.
جوابي نداشتم بدهم و در اين مواقع بهترين كار سكوت كردن است.
فردا شب در ادامه وظايف مادري، به سِلف رفتم و شام خودم و او را گرفتم. شام چيزي بود شبيه كتلت كه بچه هاي خوابگاهي آن را به «سي دي» مي شناسند.
در اتاق سفره را پهن كردم و به استيو تعارف كردم كه بفرما! او هم كه مثل سامورايي ها گوشه اتاق نشسته بود گفت: «نمي خورم».
و تو مي داني كه براي غير ايراني ها چيزي به نام تعارف وجود ندارد؛ و البته براي من مدتها زمان لازم بود تا اين مسئله ساده را بفهمم.
به هر حال مشغول خوردن شدم. و اسراف بود اگر غذاي استيو مي ماند و خراب مي شد. به همين دليل، بچه شيخِ حزب اللهي، غذاي استيو را هم جلو كشيد تا اسراف نشود. مشغول جويدن سي دي بودم كه استيو گفت:
مگر امام رضا، امام تو نيست؟
گفتم: چرا؟
پرسيد: مگر امام رضا نگفته است شب شام نخوريد؟
گفتم: نه؛ گفته است كم غذا بخوريد، نه اينكه اصلاً نخوريد.
گفت: اما اينكه تو مي خوري بيشتر از كم است.
گفتم: درست است؛ ولي امام گفته اند بهتر است اين كار را بكنيد؛ نه اينكه حتماً بكنيد.
پرسيد: يعني دستورات امامان دو تيپ است، بعضي را بايد حتماً انجام دهيم و به بعضي توجه نكنيم؟
دهانم روي سي دي بي حركت ماند.
واقعاً جوابي نداشتم بدهم. تصميم گرفتم از تكنيك سكوت استفاده كنم.
اما استيو ادامه داد: چرا مي خوري؟
مي دانستم به اسمش حساس است؛
براي منحرف كردن بحث گفتم: ببين استيو جان! چيزهايي هست كه براي فهميدنش به زمان احتياج داري.
با ناراحتي گفت: قبلاً به تو گفتم اسم من «صلاح الدين» است. و بحث تمام شد.
سال ها براي من اين سوال مطرح بود كه چرا قرآن، منِ بچه شيخِ حزب اللهي كه ناف اصفهان متولد شده ام را هدايت نمي كند؛ ولي استيو مرد خدا كه پدرش هنگام انعقاد نطفه او در شهر ملبورن كدام زهر ماري را خورده ...هدايت ميشود
اين سوال سال ها در ذهن من خيس خورد تا بسيار اتفاقي با آيه سوم همين سوره روبرو شدم و پاسخم را گرفتم:
«اين كتابي است كه هيچ شكي در آن نيست؛ كتابي كه متقين را هدايت مي كند.» اين تمام حرف است.
استيو مرد خدا هدايت مي شود چون منتظر است دستوري بشنود و به آن عمل كند. اين يعني تقوا و نتيجه آن هم هدايت شدن است. من هم دستور را مي شنوم و به خوبي آن را دور مي زنم. نتيجه آن هم اين است كه استفاده من از قرآن در حد استفاده سمبليك باقي بماند.
اين تمام حرف است و تكليف من و توي پامنبري هم روشن!
شعر يادگار از كتاب سالهاست كه مرده ام
آفتاب آمد دو چشمم باز شد
باز تكرار همان تكراره ها
چند و چون و كي كجا آغاز شد
پرسش صدباره ي صدباره ها
ديدگانم پر ولي دستم تهي
من نمي دانم كجايم كيستم
آتش حيرت به جانم ريختي
من خليل آزمونت نيستم
مرگ شرط اولين شمع بود
از برم افسانه ي پروانه را
بر ملا شد راه مي خانه دريغ
از چه مي بندي در مي خانه را
تا بسازم شيشه ي چشمان خود را آينه
خون دل را جيوه كردم سالها
حاليا از دشت رنگ گل درا
زلف خود را شانه زن در چشم ما
ما امين راز هايت بوده ايم
پاي كوب ساز هايت بوده ايم
محو در جاه و جلالت دست در دست رطيل
جان خريد ناز ناز نازهايت بوده ايم
هيچ كس قادر به ديدارت نبود
گرچه ذات هر وجودي بوده اي
خوشه زاران يادبود زلف تو
قبله گاه هر سجودي بوده اي
اي يگانه اين قلم تب دار تو
تا سحر مي خواند و بيدار تو
گوشه ي چشمي ، نگاهي ، وعده اي
تشنه ي يك لخظه ي ديدار تو
شاه بيت شعر مرموز حيات
قصه ي صد داستان بي بديل عشق بود
چشم انسان ، گيس بيد و ناز گل
يك دليل از صد دليل عشق بود
هيچ كس در اين جهان نامي نداشت
عاشقان بهر نشان ناميدشان
عشق اين افسون جاويد ، اين شگفت
كرد تا عمر كلام جاويدشان
بار ها از خويش مي پرسم كه مقصودت چه بود
درك مرگ از مرگ كاري ساده نيست
رنج ما و آن امانت قتل و هابيل و بهشت
چاره اي كن اي معما چاره اي در چاره نيست
روز ها رفتند و رفتيم و گذشت
آه آري زندگي افسانه بود
خاطري از خاطراتي مانده جا
تار مويي در كنار شانه بود
يادگارم چند حرفي روي سنگ
باد و باران و زمان و هاله اي
سبزه ميرويد به روي خاك من
ميچرد بابونه را بزغاله اي